پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) که بعد از جنگ جهانی دوم با اتحاد کشورهای غربی با رویکرد بازدارندگی از جنگ و حفظ صلح اما با هدف اصلیِ مقابله با خطر شوروی کمونیستی شکل گرفت و تنها بعد از فروپاشی شوروی و نقض معاهده ورشو که آن هم معاهده نظامی شوروی و کشورهای اروپای شرقی در برابر ناتو بود نه تنها در اهداف ناتو بازنگری نشد بلکه رفتهرفته به اعضای آن افزوده و تا مرزهای غربی روسیه گسترش یافته! نطق پرزیدنت ترامپ در دوران ریاست جمهوری علیه ناتو و عملکرد آن به قدری تامل برانگیز بود که چرایی مخالفت کشوری که رهبریت اصلی ناتو تا به حال را به عهده داشته بروز داد.
ماهیت ناتو را از ابتدا تا به روزی که مورد مناقشه بین روسیه و غرب در جنگ اوکراین قرار گرفته بررسی می کنیم…
پیمان آتلانتیک شمالی یا ناتو یک پیمان نظامی است که با پیشنهاد انگلستان در سال ۱۹۴۹ در واشنگتن با پنج کشور پایه گذاری شد و تا به حال (سال ۲۰۲۲) بعنوان بزرگترین پیمان نظامی در جهان دارای ۳۰ عضو می باشد. پیمان ناتو در ابتدا با پیام صلح و یک اصل مهم بازدارنده که حمله به هر یک از کشورهای عضو ناتو، حمله به همه اعضای ناتو میباشد شکل گرفت.
عضویت در ناتو مشروط به داشتن سیستم دموکراسی و هم آمیختگی با جریان امنیتی اروپا و ناتو میباشد و پس از طی کردن مراحلی که نهایتاً به تایید کشورهای عضو ناتو و سپس مردم کشور درخواست کننده از طریق رای گیری در پارلمانها و یا همهپرسی باشد قابل اخذ است و هر کشور عضو موظف به پرداخت دو درصد از بودجه کل کشورش به عنوان حق عضویت سالانه در ناتو است.
در جنگ جهانی دوم کشورهای غربی و شوروی که یک دشمن مشترک به نام آلمان نازی داشتند با یکدیگر متفق شدند تا آلمانی را که برای دومین بار دست به جنگ با دنیا زده و قصد فتح قسمتهایی از آن دارد از میان برداشته شود کماینکه از لحاظ ایدئولوژیک مخالف همدیگر بودند و شوروی کمونیست در عقیده و عمل مخالف آمریکا، فرانسه و انگلیس بود.
پس از پایان جنگ جهانی دوم و شکست آلمان نازی که با ورود ارتش شوروی به برلین انجام شد این بار کشور آلمان دیگر تهدیدی برای غرب نبود و تهدید اصلی، شوروی کمونیستی بود که به رهبری استالین به شدت قدرتمند و دارای بمب اتمی و بسیار ذینفوذ شده بود. نهایتاً با پیشنهاد انگلستان پیمان ناتو در سال ۱۹۴۹ بسته شد و ابتدا از پنج عضو به ۱۲ عضو رسید.
شش سال پس از انعقاد پیمان ناتو در سال ۱۹۵۵ شوروی هم با هشت کشور اروپای شرقی پیمان نظامی ورشو را در پایتخت لهستان برای مقابله با پیمان ناتو به امضا رسانید. از اینجاست که شرق و غرب جنگ سرد را در عرصه اتحادها و پیمانها علیه همدیگر به اوج رسانیدند.
به دورانی می رسیم که اتحادیه جماهیر شوروی هم از لحاظ ایدئولوژی کمونیستی در حکومت و هم از لحاظ اقتصادی رو به افول است و میخائیل گورباچف که از سال ۱۹۸۵ تا پایان ۱۹۹۱ رهبریت شوروی را برعهده دارد رای به نزدیکی با آمریکا برای تلطیف و تسکین اختلافات داده و در حال رفت و آمد به آمریکا و غرب است!
این چرخش و نزدیکی سیاسی تا جایی است که آمریکایی ها لقب «برادر گوربی» به وی داده بودند. در ملاقاتهای بین آمریکا و شوروی، وزیر خارجه وقت آمریکا جیمز بِیکر به گورباچف پیشنهاد می دهد که اگر دیوار بین دو آلمان شرقی و غربی را فرو بریزد ناتو از خاک آلمان فراتر نخواهد رفت. بعدها یک سند در دانشگاه دفاع ملی جرج واشنگتن مبنی بر تایید قول وزیر خارجه آمریکا و رهبر آلمان غربی به گورباچف مبنی بر عدم گسترش ناتو فراتر از خاک آلمان به سمت شرق و شوروی موید این وعده تاریخی شد.
پس از فروپاشی اتحادیه جماهیر شوروی و متعاقباً نقض پیمان نظامی ورشو، عملاً پیمان ناتو دیگر با شوروی کمونیست و دارای بمب اتمی که هشت کشور هم مرز با ناتو را با خود علیه ناتو متحد کرده بود، روبرو نبود و حتی روسیه بازمانده از شوروی هم توسط رئیس جمهور خود بوریس یلتسین در اولین سفر خود به آمریکا با پیام صلح و دوستی در برابر غرب ظهور کرد.
در دوران جورج بوش پدر رئیس جمهور جمهوریخواه آمریکا که به شوروی توسط جیمز بِیکر وزیر خارجه آمریکا قول عدم گسترش ناتو فراتر از آلمان داده شده بود این عهد پابرجا بود و در دوران اول بیل کلینتون رئیس جمهور دموکرات آمریکا هم روال بر این منوال بود اما از دور دوم کلینتون و سال ۱۹۹۶ بود که ناتو گسترش خود را فراتر از آلمان به کشورهای لهستان،جمهوری چک اسلواکی و مجارستان شروع کرد.
سال های پی در پی جنجال های فراوانی علیه این ادعاها که به شوروی قول عدم گسترش ناتو فراتر از آلمان را داده نشده و دروغ است برپا بود اما سند موجود در دانشگاه دفاع ملی آمریکا این گفته را هم از سوی وزیر خارجه وقت آمریکا و هم رهبر آلمان غربی همچنین نطق دبیر کل ناتو در سال ۱۹۹۰ تایید میکند.
تصمیم آمریکا در گسترش ناتو به عنوان مدیر و رهبر آن، هر آنچکه از باب صلح و نزدیکی بین آمریکا و روسیه را مقرر کرده بود مورد تردید قرار داد و به واکنش شدید یلتسین رئیس جمهور وقت روسیه منجر شد که یادآور عهد غربیها مبنی بر عدم گسترش ناتو فراتر از آلمان بود.
چند نشریه در ایالات متحده نیز در سال ۱۹۹۸ بر این گسترش ناتو به سمت روسیه در آن زمان مقاله اعتراضی منتشر کردند و پیشرفته اوضاع را به سردی دیگر نوید دادند.
بوریس یلتسین هم در نطقی دقیقا جمله “روسیه دوباره برمی گردد” را بیان کرد.
در سال ۲۰۰۰ ولادمیر پوتین به ریاست جمهوری روسیه رسید و در اقدامی عجیب درخواست عضویت کشورش در پیمان ناتو را مطرح نمود. این حرکت سیاسی از پوتین بزنگاه بزرگی بود که غرب و ناتو که مجموع آن در تصمیم آمریکا خلاصه می شوند یکبار برای همیشه با التزام به ماهیت صلحدار ناتو و با پذیرش روسیه بعنوان همپیمان، بر جدال های بین شرق و غرب پایان دهد.
اما این که سیاستمدار زیرکی مانند پوتین عمداً این پیشنهاد را با اطلاع از رد شدن آن بخاطر تایید ماهیت ضدروسی ناتو داده یا نه در هر حال با این پیشنهاد مخالفت شد. پس از آن نیز پوتین با مخالفت درخواست عضویت کشورش در اتحادیه اروپا به بهانه وسیع بودن این کشور روبرو شد.
آمریکا و غرب با این نگاه که دیگر شوروی قدرتمند و پیمان ورشو در برابر ناتو وجود ندارد با تحقیر روسیه و اقداماتی نظیر گسترش ناتو بسمت مرزهای روسیه به دوباره ایستادن خرس روسی کمک شایان و پایدار کردند.
سال ۲۰۰۷ پوتین سخنرانی خود در مونیخ را به این جملات رساند…”گسترش ناتو هیچ ربطی به مدرنیزه کردن یا تجهیز متحدانش و امنیت اروپا ندارد و برای کشور ما یک تهدید محسوب میشود که میزان اعتماد ما به غرب را میکاهد و ما این حق را داریم که بپرسیم دقیقاً برای چه و مقابل چه کسی این گسترش را رقم میزنند؟ چه بلایی سر تعهدات غربیها بعد از نقض معاهده ورشو آمده؟ گفته های آقای وِرنر دبیر کل ناتو در سال ۱۹۹۰ را یادآوری می کنم…”همین که ما توان آن را نداریم ارتش ناتو را در خارج از آلمان مستقر کنیم به شوروی یک اطمینان و امنیت قوی می دهد”، در حال حاضر این اطمینان و امنیت قوی کجاست؟
پاسخ ناتو به پوتین هم این بود که ما این تضمین را به شوروی داده بودیم و حال شما شوروی نیستید و روسیه هستید.
دشمنی پوتین با غرب از همان لحظه با این جملهاش که “مشکل ما این بود که زیادی به شما اعتماد کردیم و مشکل شما هم این است که از اعتماد ما سوء استفاده کردید” آغاز شد.
در زمان جورج بوش پسر، پوتین رابطه خوبی با آمریکا داشت و حتی بعد از حملات ۱۱ سپتامبر در طی تماسی بوش برای مقابله با تروریسم همکاری استراتژیک و نظامی داد. همینطور قبلاً نیز در دوران جورج بوش پدر رئیسجمهور جمهوریخواه، آمریکا بر عدم گسترش ناتو به سمت شرق نیز پایبند بود. اما این دموکراتها بودند که چه در زمان کلینتون که رای به گسترش ناتو به سمت روسیه داد و بمباران یوگسلاوی توسط ناتو در سال ۱۹۹۹ و حمایت از استقلال کوزوو و چه زمان باراک اوباما که روسیه به اوکراینِ در حال گرایش به اروپا و غرب حمله کرد و کریمه را به خاک خود افزود و چه در زمان تباهیهای بزرگ با جو بایدن، این روسا یا بحران زا عمل کردهاند و یا منفعل.
سال ۲۰۱۶ پس از روی کار آمدن پرزیدنت ترامپ، ولادمیر پوتین به انتخاب وی به ریاست جمهوری آمریکا با هدیه دادن یک اسب پنجاه میلیون دلاری واکنش داد که حتی شائبههای مبنی بر دخالت روسیه در انتخابات آمریکا نیز قوت گرفت.
به سخنان تامل برانگیز و بی سابقه یک رئیس جمهور آمریکا بعنوان رهبر ناتو راجع به ناتو میرسیم…پرزیدنت ترامپ که از بدو ورود با انواع معاهدههای پر هزینه، بی مورد به تناسب زمان و حجمه دار علیه آمریکا از جمله معاهده زیست محیطی پاریس و بعضی حضورهای بدون لزومِ نظامی در اقصی نقاط جهان مخالفت کرده و در حال خروج بود این بار علیه ناتو موضعگیری کرد…”ناتو دیگر برای چیست؟ ناتو با تروریسم مقابله نمیکند! من مخالف ناتو هستم! چرا هزینه بودجه ناتو را آمریکا باید بپردازد؟ سهم دیگر کشورها از این بودجه کجاست؟”
این در حالی است که عمده بودجه ناتو را آمریکا و فرانسه می پردازند و رئیس جمهور فرانسه،امانوئل مکرون هم در سال ۲۰۱۹ نطق انتقادی علیه ناتو را ابراز داشت.
پس از این سخنان پرزیدنت ترامپ تنها پوتین نبود که مشعوف و شگفتزده گشته بود و بلکه همه اعضای ناتو در شگفت بودند.
پوتین میدانست مردی بمانند ترامپ که تاجری خبره و سری در حساب و کتاب دارد بدون ناتو هم از پس هر کشوری با ترفندهای سیاسی و منحصر به فرد خودش برمی آید کماینکه پرزیدنت ترامپ نیز در واکنش به جنگ اوکراین گفت که “اگر من رئیس جمهور میماندم پوتین نمیتوانست به اوکراین حمله کند و پوتین فرد باهوشیست”
نهایتاً به جنگ اوکراین در فوریه ۲۰۲۲ میرسیم که از ماهها قبل تهدیدات روسیه علیه اروپا و اوکراینی که سودای پیوستن به اروپا و متعاقباً ناتو را داشت بالا گرفته بود و این بار پوتین نه کاملاً برای اینکه ناتو به مرزهایش در حال رسیدن بود بلکه عرصه را برای سورچرانی و یک اعمال قدرت تاریخی در برابر کل غربی میدید که از سال ۲۰۲۱ جو بایدن دموکرات را رهبر خود دیده است و خروج خفت بار ارتش آمریکا از افغانستان را که منجر به اشغال افغانستان توسط تروریست های طالبان شد رقم زده بود.
حتی چندین بار تهدیدات تحریمی بایدن هم علیه روسیه و ولادیمیر پوتینی که با چهره خندان و پوزخندی سیاسی با بایدن راجع به اوکراین ویدئو کنفرانس می کرد افاقه ننمود و یک جنگ خونریز تحت عنوان عملیات ویژه نظامی برای نجات مردم روس زبان و مبارزه با فاشیسم از شرق و شمالِ اوکراین را آغاز کرد.
بی تردید همگان شک ندارند که رهبر غرب و آمریکا اگر پرزیدنت ترامپ باقی می ماند هیچگاه پوتین فکر مقابله با غرب و ناتو را با حمله به اوکراین نمیکرد. جنگ اوکراین را در مقاله بعدی تحت عنوان «زلنسکی و چالشهای روبه رو» بازتر خواهیم کرد.
اما بحث اینجا در مورد مردمانی است که همواره در طول تاریخ قربانی تصمیمات و سیاستهای غلط رهبران خود و یا ابرقدرتها شدهاند و این امر تاکنون اجتناب ناپذیر بوده است.
با حمله نظامی روسیه این بار مردم اوکراین در حال پرداختن غرامت بزرگی هستند کماینکه مردم گرجستان نیز در سال ۲۰۰۸ هزینهی بحث پیوستن کشورِ هممرز جنوبی روسیه به ناتو را با جدایی اوستیا و استقلال آبخازیا توسط روسیه دادند و معلوم نیست که کشورهای سوئد و فنلاند که در این بلوای بین غرب و پوتین به عنوان نامزدان جدید عضویت ناتو چه سرنوشتی در برابر این ابراز قدرتها خواهند داشت؟!
در پایان در مورد جنگ سرد و قابل کنترل و حذف شدنی برای همیشه از طرف غرب باید گفت که به جای قدرت نمایی های نظامی و ناکارآمد و پرهزینه در سیاست بینالملل که روسیه فعلی و پوتین ۲۰۲۲ و مدعی را ساخته، مجدداً بحث عضویت دو کشور هم مرز دیگر با روسیه یعنی فنلاند و سوئد مطرح است که تنش را بیش از پیش به ضرر کشورهای درگیر در بحرانهای جهانی و مردم آواره و زیر جنگ در اوکراین برده و در این بین به کمک های نظامی و ترویج شور سلحشوری برای ادامه مقاومت علیه روسها دمیده میشود که دستخوش استمرار یک بدخلقی سیاسی_نظامی پس از جنگ جهانی دوم شده است.
سوال بزرگ اینجاست که آیا پیمان ناتو توانست بازدارنده و تنشزدا عمل کند یا با رویکرد اشتباه و پرهزینه خود موجب ناامنی و افزایش تنشها و جدلها با شرق شده؟
جهان بسمت جدال هستهای بین شرق و غرب میرود یا صلح هوشمندانه و معقول؟
آیا گسترش ناتو در برابر روسیه کارساز بود یا حماقتی که انفعال و انزوا به بار داشت؟
درکل، سیاست جهان باید با اتخاذ روندهای صحیح و هوشمندانه در حفظ صلح در همه جا کوشا باشد و تاریخ را از ثبت جنگها،ویرانیها و بحرانها بواسطهی تصمیمات و سیاستهای غلط رهبران تمیز نگه دارد.