حکومتهای اقتدارگرا، تمامیتخواه و ایدئولوژیک به مانند جمهوری اسلامی در ایران از ابتدا و بدو تاسیس در مراحل مختلف عمر سازمانی و ایدئولوژیکشان به فراخور کلامحور بودن اقتدارشان، به واژهدرمانی و گذارهدرمانی روی میآورند که در اصل خوددرمانی و تسکین و تحمیق هرچه بیشتر باورمندانشان است.
در اصل با توجه به ماهیت واقعی واژهها، به واژهها تجاوز کرده و با تفسیر به رأی و مصادره به مطلوب کردن آنها در واقع همه چیز را عادی و مبتکرانه جلوه میدهند.
بصورت آنی پاندول فرزانگیِ رهبر در محدوه مقاومت و عدم تمکین تا مساعدت و تسلیم در نوسان است! مثال واضح همان ادعای عدم توان آمریکا در غلط کردن است که به نرمش قهرمانانه و تسلیم انجامید. دراصل هیچ نوع پذیرش شکست برای این نوع حکومت تا لحظه آخر وجود ندارد و همواره در فکر حفظ هیبت، حیثیت غرور ایدئولوژیک با استفاده از تمامی ظرفیتهای ممکن هستند. رسانه و پروپاگاندا، دیپلماسی و جنگ، رجوع به فقه شیعه و با واژهدرمانی به نرمشها و سجدههای قهرمانانه به پای دشمن و عقب نشینیهای پهلوانانه و موقت رسیده است. در این نوشتار به تشریح این رویه با مصداقها در بزنگاههای مربوطه میپردازیم…
تاکنون به انحاء مختلف و به تفصیل با خصوصیات رویکرد و عملکرد رژیمهای توتالیتر آشنا شدهایم که فقط با توجه به ویژگی ایدئولوژیک بودن در بستر تاریخ، در برههای از زمان با اسامی مختلف زاییده میشوند.رویکردها و عملکردهای رژیمهای ایدئولوژیک به فراخور تبدیل شدن اصل ماهیت و محتوی ایدئولوژیک با تعریف ارزشهای خاص به عمل سیاسی است که آن را از یک ایده و انگاره تبدیل به حکومت سیاسی با توجه به خصوصیات زمانی، محتوایی و کارکردی میکند. لاجرم بر ایدئولوژی جمهوری اسلامی با دکترین ولایت مطلقه فقیه خواهیم پرداخت.
حکومتی که از ابتدا بمانند تمامی رژیمهای تمامیتخواه که هنوز در دوران ماقبل تاسیس خود یعنی در دوره تبلیغ و جلب توجه و اعتبار هستند، شعارهای زیبا و آرمانهای دنیوی_اُخروی به رهبری یک فقیه، اراده به خرق یک ترکیب التقاطی و نامتناجنس جمهوریت با اسلام کرد. بدیهیست جمهوریت به معنای واقعی و نمود آن را هم در اکثر حکومتهای جمهوری که فقط نام آن را به عنوان یک شکل حکومتی یدک میکشند هم نمیتوان کشف و تایید کرد چه برسد به ترکیب آن با یک ایدئولوژی آسمانی به نام اسلام شیعی که در اینجا فراتر از یک انگاره و اعتقاد و سبک زیست و شریعت در دستگاه سیاست هم پا گذارده است تا سیاست را ریاست کند.
به توصیه روح الله خمینی یک رفراندوم صوری در ۱۲ فروردین ۵۸ برگزار شد که یک نوعِ نظام با دو گزینه آری یا نه با اولین مهندسی انتخاباتی برگزار کرده باشند و پس از رهیافت اساسی حضور اسلام در صندلی سیاست و با ظاهر جمهوریت به سراغ تشریفات اصلی و اساسی بناگذاری یک حکومت تأسیسی رفت که تالیف قانون اساسی و منبع اصلی و استناد مشروع قدرت بود.
با گردآوری یک مجلس خبرگان قانون اساسی با حضور اکثریت قاطع بیش از هشتاد درصدی آخوندان و با عاملیت افرادی چون آخوند حسینعلی منتظری، محمد بهشتی و ابوالحسن بنیصدر ایده خمینی در سال ۴۲ را به عنوان نظریه ولایت فقیه تبدیل به یک ایدئولوژی سیاسی وارد قانون اساسی کردند. مذهب رسمی شیعه، قرآن و عترت و زعامت سیاسی و ولایت یک فقیه جامع الشرایط را به مانند ترکیب نامتناجنس اسلام و جمهوریت این بار محتوی یک پدیده پیشرفته و کاملاً علمیِ حاصل خرد ورزی سیاسی اجتماعی بنام قانون اساسی کردند.
از آنجایی که گفتهایم جمهوریت یک واژه والاتر از دموکراسی درصدد احقاق و برابری همگان به معنای همهسالاریست، قانون اساسی نیز بتعریف از واژه قانونِ پایهای به معنی آن چیزیست که نفع همگانی متمایز از ماهیت فرمانِ صادره از ایدئولوژیها و یک فرد برای همه نباشد. از اینروی است که هم جمهوریاسلامی یکی ایدئولوژیست و هم قانون اساسیِ آن دستورنامه کارکرد آن ایدئولوژی با نامحدودها در اختیار و انعطاف در ولایت مطلقه فقیه است.
از همین جا به تشریح واژهدرمانی و گزارهدرمانی در چنین گفتمانهای ایدئولوژیک میپردازیم. در این نوع حکومتها اساس از تجاوز به واژهها آغاز میگردد، اساسیترین آن جمهوریت، قانون اساسی، حکومت مردمی و مردمسالاری است.
جایی که مردم در آن محلی از اعراب ندارند و سوال اینجاست که اگر مردم حکومت را تعیین، نظارت و بازآفرینی میکنند چرا پس رأس حکومتداری مادام العمر است؟ آیا ولایت فقیه به معنی سرپرستی مطلق و بدون چون و چرای یک فرد بر یک جامعهای که از نابالغی در اجتماع و تصمیمگیری میبایستی پیرو او باشند با مردم سالاری اصیل منافاتی ندارد؟ آیا واژه آزادی در قانون اساسی جمهوریاسلامی و فصل سوم که به نام 《حقوق ملت》 آورده است با مشروط کردن آن به اراده و صلاحدید یک فرد و ایدئولوژی او بنام ولی فقیه مطلقه مورد تجاوز قرار نمیگیرد؟ آیا فریب و نیرینگ علنی در حکمرانی با بهرمندی و بازی با الفاظ درک ناپذیر است؟ از اینجاست که تجاوز به واژهها در جمهوری اسلامی که نه تنها کلاممحورانه آن را مکرر دریافت میکنیم بلکه آیین نامه و جعل میثاق اساسی آن هم با تجاوز به جمهوریت و واژه قانون در جایگاه فرمان حکومتی استوار است. از تجاوز به واژهها که رویکردی به جهت توجیه رویه حکمرانی، آمال و آرزوها و خیالپردازیها است به واژه درمانی و گذارهدرمانی به منظور توجیه عقب نشینی، عدم پذیرش شکست و خودسرکوبی میرسند.
جملات خمینی مبتنی بر وعده سعادت در این دنیا و آباد ساختن آخرت مردم و در دورانی که تداوم جنگ ۸ساله بیدلیل و زمانی که یکسال پس از آغاز جنگ، صدام حسین اراده به پایان آن دارد در ج.ا به واژه جنگ تجاوز میشود و نامش جهاد در راه خدا به سفارش ولی فقیه از طرف خدا نام میگیرد و گزاره《راه قدس از کربلاست》 در درمان برای تسکین ملت و تقویت روحیه لشگر آن برای تداوم جنگ بیهوده و غضبناک است. یعنی بر اساس گفتمان انقلابی نه تنها جنگ را تمام نمیکنیم بلکه با فتح عراق به سوی فتح اسرائیل نیز باید رفت تا پیروان را با واژهگان درمان و انگیزشی باشد تا با مرگ و ویرانی و سختی بتوانند سر کنند.
اما روزی که این ادعاها به نقطه افشاء بیهودگی و عدم توان تداوم جنگ حتی در مرزها گردید، فشارهای بینالمللی و وقتیکه ورود آمریکا برای پایان جنگ ایران و عراق مسلحانه شده بود اینبار با واژه 《جام زهر و نوشیدن آن》 آشنا شدیم که پذیرش قطعنامه ۵۹۸ توسط خمینی برای پایان جنگ با صدها هزار کشته، مفقود و خسارات مادی و معنوی همراه شد. گزاره 《جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم》 نیز یکی دیگر از مصادیق گزارهدرمانی بود که به “دفاع مقدس، بدون دادن یک وجب خاک” تقلیل یافت. یعنی هم برای توجیه عملکرد و تداوم آن و هم برای عقب نشینی و عدم پذیرش باخت کارکردِ درمانی و تسکینی دارد کماینکه دراصل خودفریبی مطلق است.این نوع تجاوز به واژهها و واژهدرمانیها را نیز در حکومتهای تمامیت خواهی چون آلمان نازی به رهبری آدولف هیتلر، شوروی کمونیستی به رهبری لنین و استالین و همچنین فالانژها هم میتوان دید چراکه از ایدئولوژیها چیزی جز صدای خشونت و تأکید بر اقتدار و زنده نگه داشتن آن به هر قیمتی تا لحظه مرگ شنیده نمیشود و اینجاست که واژهها در آوای ایدئولوژی میرقصند.اما این نوع آن در آخوندیسمِ جمهوری اسلامی نیز کم نظیر است.
سال ۸۲ و پس از افشاء فعالیتهای پنهان هستهای جمهوری اسلامی که دستاویزی برای جریان قدرت حامی اسرائیل و اعراب منطقه به مقابله با دستیابی به سلاح هستهای یک رژیم ستیزه جو و تمامیتخواه شد، این تجاوزات به واژهها و اقدام به واژهدرمانی را وارد برههای جدید با مقتضیات خاصتری کرد. بیاعتنایی به تحریمها و بیاعتباری ایران و ایرانی در ازای طلب حق مسلم برای توسعه هستهای بعنوان دستاورد ملی و غیر قابل مذاکرهای که خط قرمز اعلام شد و بهنگام تشدید و کارسازی تحریمهای بینالمللی و قرار گرفتن ذیل منشور ۷ سازمان ملل به《نرمش قهرمانانه》 به رسمیت و معتبر شدن تحریمها و خطر حمله نظامی رسید که به پذیرش شرط تقلیل غنیسازی به ۳/۶۷ درصد در مکانی که قابل بمباران هوایی باشد، تا تخریب راکتور اراک و جمع آوری فوردو را موجب شد.رژیمی که شبانهروزی بر درصد تغلیظ غنیسازی میافزود تا اقتدارش را فریاد بزند، نهایتاً تمامی آن بار اورانیوم غنیشده را طی قرارداد برجام بصورت مجانی تحویل روسها داد.
پس از توافق برنامه جامع اقدام مشترک “برجام” که با به روی کار آمدن دونالد ترامپ در ۲۰۱۶ با اصل و ماهیت آن مخالفت کرد و گفت برجام را پاره میکند.
خامنهای در واکنش به این ادعای ترامپ گفت که 《اگر آن را پاره کنند ما آن را آتش میزنیم》 اما نه تنها ترامپ از آن توافق که توسط دولت قبلی آمریکا به آن رسیده بودند خارج شد بلکه تحریمهای فلج کننده و بسیار بیسابقهای را اعمال کرد که خامنهای نه تنها نتوانست برجام را آتش بزند بلکه مدام در خفا و پیدا بدعهدی آمریکاییها به برجام را خاطرنشان میکرد و پس از روی کار آمدن بایدن، دولت دوم روحانی و دولت رئیسی نیز مدام به دنبال بازگشت به آن برجامی بودند که پاره پارههای آن را بهم بچسبانند.
از گزارهی آتش زدن برجام در صورت خروج آمریکا از آن به التماس بازگشت آمریکا به توافق برجام و جبران بدعهدیهای ترامپ از دولت بایدن انجامید که تا پایان دوره بایدن نیز هیچگاه محقق نشد.
اینبار با بازگشت ترامپ به کاخ سفید فشارهای حداکثری در ضعیفترین موقعیت جمهوری اسلامی چه به لحاظ اقتصادی و تحریمی آغاز شد و خامنهای ابتدا در واکنش به مذاکره با آمریکا آن را بیشرافتی، بیحیثیتی و نادانی یاد کرد اما پس از دریافت و مطالعه تهدیدنامه ترامپ این بار آن را پذیرفت کمایینکه مذاکره ترجیحی با آمریکا را بدون حضور دولت ترامپ و قاتل
قاسمسلیمانی اعلام کرده بود و نامه فرستاده شده توسط ترامپ در دوره قبل را به رسمیت نشناخته بود. اما حال در ضعیفترین حالت ممکن تحریمی و انباشت اَبَربحرانهای داخلی به لحاظ ناکارآمدی نه تنها مذاکره با آمریکا را پذیرفت بلکه به جای اینکه شرافت باختگی و بیحیثیتی را توجیه کند میگوید که 《به مذاکره با آمریکا نباید زیاد خوشبین و نه زیاد بدبین بود》در واقع این حجم از بلاهت و گزارهدرمانی را چگونه میتوان توجیه کرد؟ چگونه میتوان با واژهی مذاکرهی غیرمستقیم به تمنای حفظ آبرو تجاوز کرد و نهایتاً به 《صلح موقت حسنی》 رسید و گفت که صلح امام حسن با معاویه موقت بود تا به توجیه موقت بودن حضور ۴ ساله ترامپ در کاخ سفید اشاره کند و دفع افسد به فاسد را برگرفته از فقه شیعه یادآور شود و خاطر نشان کنند که 《حفظ نظام از اوجب واجبات است》!آن گزارهای که بهنگام سرکوب و کشتار مردمان معترض و مطالبهگر بکار میبرند.
اما اینبار جدا از اینکه نمیتوان بیشرافتی، بیحیثیتی و نادانی مذاکره با آمریکا را با گزاره 《صلح موقت حسنی》 درمان کرد بلکه گسترهی فقه شیعه به ولایت یک فقیه مطلقه در انعطافات بسیاری تا حد عمیقترین سفسطهها و عقب نشینیها به جهت عدم پذیرش شکست را میتوان بوضوح درک کرد.
گفتمانی که یک محدوده آن شهادت سرخ حسینی است و آن سر محدوده آن بشارت ظهور منجی مهدویت به وعده چیرگی بر تمام عالم است هیچگاه از تجاوز به واژهها، واژهدرمانی و گزارهدرمانی دست نخواهد کشید ولو به روز مرگ و انقراض.
در محدوده شهادت سرخ حسینی با توصیف اینکه واقعه عاشورا یک پیروزی تمام نشدنی بوده و وعده ظهور منجی مهدویت که موعود پیروزی نهاییست، تمامی واژهها بمنظور جوگیریها و سپس عقب نشینیها بهنگام روبرو شدن با شکست به فراخور کثرت واژه و ظرفیت ایدئولوژی فقه شیعه نامحدودند. چراکه هیچگونه پذیرش شکست در چنین گفتمانهای توجیه پذیر و منعطف تا دگرگونی وارد نیست و سقوط جمهوری اسلامی را به وعده ظهور موعود نیز گره خواهند زد تا امیدها هیچگاه به فراخور خودفریبی و خودتحمیقی از بین نرود.
در پایان به امید برچیده شدن اساسی چنین گفتمانهای ایدئولوژیک و سفسطهگرای مضرّ برای بشریت، رجوع به اصل خردورزی عالمانه به منظور برقراری حکومت آزاد و دموکراتیک با محتوی غیر ایدئولوژیک و غیر فردمحورانه یک قانون اساسی مدرن، تاریخ سیاسی ایران زمین را به تداوم توسعه بیوقفه در تمامی حوزههای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی میبایستی آذینی اساسی بنماییم.
نام ایران را به حاکمیتی مردم مدار و قانونسالار همگون سازیم.
#انقلاب_قانون_اساسی
۱۳/ ۰۲ /۲۷۰۴
مَهراد