امیر فخرآور در فاکس نیوز: پرزیدنت ترامپ با الهام از ژنرال مک‌آرتور، می‌تواند در ایران هم تغییر رژیم انجام دهد

0

در ۲۸ اکتبر ۲۰۲۵، پرزیدنت ترامپ در ضیافت شام تجار ژاپنی در توکیو سخنرانی کرد و حضار را به یاد فصلی فراموش‌شده از تاریخ انداخت. او گفت:
«خیلی‌ها این را درباره ژنرال داگلاس مک‌آرتور نمی‌دانند! همان لحظه‌ای که ۸۰ سال پیش پیمان صلح امضا شد… او در همین‌جا قانون اساسی را نوشت، و تمامش را خودش انجام داد. او یک نابغه بود. و خب، هنوز هم همان قانون اساسی پابرجاست.»

منتقدانی که از «سندرم نفرت از ترامپ» رنج می‌برند این سخنان را به سخره گرفتند، اما پرزیدنت ترامپ در اصل درست می‌گفت. پس از شکست ویرانگر ژاپن در جنگ جهانی دوم — که با بمباران اتمی هیروشیما و ناگازاکی توسط ایالات متحده پایان یافت — ژنرال داگلاس مک‌آرتور، با الهام از پدران بنیان‌گذار آمریکا، در برابر بوروکراسی واشنگتن ایستاد و به کارکنان خود دستور داد ظرف تنها یک هفته پیش‌نویس قانون اساسی جدید ژاپن را بنویسند.

این قانون اساسی، که در فوریه ۱۹۴۶ تکمیل شد و به «قانون اساسی مک‌آرتور» شهرت یافت، حقوق طبیعی، برابری، و نظام نظارت و موازنه را نهادینه کرد و به قدیمی‌ترین قانون اساسی بدون اصلاح در جهان و پایه‌ پیشرفت ژاپن از ویرانی به یک دموکراسی آزاد و شکوفا بدل شد. مک‌آرتور چنان محبوب بود که بیش از ۵۰۰ هزار نامه قدردانی از مردم ژاپن دریافت کرد — مردمی که او را نه یک اشغالگر، بلکه رهایی‌بخش خود می‌دیدند و بیش از رهبران خود، به او اعتماد داشتند تا کشورشان را از جنگ، فقر و یأس بیرون آورد.

هرچند «تغییر رژیم» و «ملت‌سازی» امروزه از منفورترین واژه‌ها در واشنگتن هستند، اما سیاست خارجی ایالات متحده همواره بر همین دو اصل استوار بوده است. از زمان تاسیس کشور، کمک به دیگران برای تجربه‌ی آزادی و دموکراسی بخش مهمی از مأموریت آمریکا بوده است.

در ۲۵ دسامبر ۱۷۸۰، توماس جفرسون — که بعدها نخستین وزیر خارجه‌ آمریکا شد و وزارت خارجه را از پایه بنا کرد — در نامه‌ای به جرج راجرز کلارک از اصطلاح «امپراتوری آزادی» استفاده کرد تا مسئولیت ایالات متحده را برای گسترش آزادی در سراسر جهان، حتی با مداخله‌ خارجی، توصیف کند. نزدیک به سه دهه بعد، در ۲۷ آوریل ۱۸۰۹، جفرسون در نامه‌ای به دوست و جانشینش جیمز مدیسون، این ایده را تأیید کرد: «امپراتوری‌ای برای آزادی که از آغاز آفرینش هرگز نظیرش دیده نشده، و باور دارم هیچ قانون اساسی پیش از قانون ما تا این حد برای امپراتوری گسترده و خودحکومتی مناسب نبوده است.»

این دکترین پایدارِ «امپراتوری آزادی» برای مدت طولانی الهام‌بخش نقش آمریکا در گسترش آزادی و یاری به دیگر ملت‌ها برای ساخت نظام‌های دموکراتیک بر پایه‌ قانون اساسی خود بوده است.

پرزیدنت ترامپ و وزیر خارجه‌اش مارکو روبیو با چالش‌های تغییر رژیم و ملت‌سازی در ایران، لبنان، سوریه، غزه، ونزوئلا و کوبا روبه‌رو هستند — و اینها تنها موارد فوری روی میز آنهاست. فهرست بسیار بلندتر است. بسیاری از آمریکایی‌ها — به‌ویژه رأی‌دهندگان پرزیدنت ترامپ — به‌درستی محتاط‌اند، چون شکست‌های عراق و افغانستان را به یاد دارند و آنها را با موفقیت ژاپن پس از جنگ تحت رهبری مک‌آرتور مقایسه می‌کنند.

پس از عملیات بسیار موفق «چکش نیمه‌شب» با بمب‌افکن‌های B-2، ترامپ در شبکه‌ Truth Social نوشت:
«گفتن “تغییر رژیم” از نظر سیاسی درست نیست، اما اگر رژیم ایران نمی‌تواند ایران را دوباره عظیم کند، چرا نباید تغییر کند؟؟؟»

در ۲۵ ژوئن، در اجلاس ناتو، پرزیدنت ترامپ حمله به تأسیسات هسته‌ای ایران را با بمباران ژاپن مقایسه کرد و گفت:
«نمی‌خواهم از هیروشیما مثال بزنم، نمی‌خواهم از ناگازاکی مثال بزنم، اما اساساً همان چیزی بود که به آن جنگ پایان داد.»

حتی چارلی کرک، که پرزیدنت ترامپ به‌شدت او را تحسین می‌کرد، در ابتدا مخالف حمله نظامی به ایران بود و در پلتفرم X نوشت:
«برای کسانی که از تغییر رژیم به رهبری آمریکا حمایت می‌کنند، چرا؟ این چه شکلی دارد؟ آیا عراق، لیبی، سوریه و افغانستان باعث تردیدتان نمی‌شود؟ برای من قطعاً می‌شود. استدلالتان را بگویید.»

بعدتر، او با معاون رئیس‌جمهور، جی. دی. ونس تماس گرفت که گفت: «چارلی عصبانی بود. مردم آمریکا دیگر حاضر نیستند سربازان‌شان در درگیری‌های خارجی بی‌فایده کشته شوند.» اما پس از آنکه تأسیسات هسته‌ای ایران بدون هیچ تلفات آمریکایی نابود شد، چارلی لحن خود را تغییر داد و گفت خوشحال است که مأموریت با موفقیت انجام شد.

اگر رژیم اسلامی حاکم بر ایران از رهبری پرزیدنت ترامپ و قاطعیت نخست‌وزیر نتانیاهو جان سالم به در ببرد، ملاها دوباره شبکه‌های تروریستی را که ارتش اسرائیل و نیروهای آمریکایی تقریباً نابود کرده بودند، بازسازی خواهند کرد و دوباره آمریکا و متحدانش را تهدید خواهند نمود. همین خطر در ونزوئلا، سوریه و دیگر نقاط نیز وجود دارد.

در ایران، جمعیت وسیعی از مردم که عمیقا طرفدار آمریکا هستند، هم‌اکنون برای آزادی خود می‌جنگند. در جریان حمله‌ی ۱۲ روزه‌ی آمریکا و اسرائیل، مردم ایران تقریباً به هیچ‌کس اعتماد نداشتند — جز پرزیدنت ترامپ و نتانیاهو. هنگامی که پسر شاه پیشین، مردم را به تظاهرات فراخواند، تقریباً هیچ‌کس بیرون نیامد؛ اما چند ساعت بعد، زمانی که ترامپ از ساکنان تهران خواست برای حفظ جان خود پایتخت را ترک کنند، حدود هشت میلیون نفر با احترام درخواست او را پذیرفتند و شهر را ترک کردند.

هیچ نیازی به اعزام نیروی نظامی آمریکا نیست؛ در عوض، پرزیدنت ترامپ باید از تشکیل «مجلس مؤسسان قانون اساسی» در میان اپوزیسیون ایران حمایت کند تا پیش‌نویس واحدی از قانون اساسی تدوین شود — تا وقتی جایگزینی معتبر و مورد تأیید آمریکا پدید آمد، خود ایرانیان بتوانند به‌طور مسالمت‌آمیز تغییر رژیم را اجرا کنند.

با نزدیک‌شدن به دویست‌وپنجاهمین سالگرد استقلال آمریکا، هیچ مأموریتی برتر از کمک به ملت‌هایی که ارزش‌های ما را می‌ستایند، برای بازسازی کشورشان وجود ندارد. پاسخ در مدل‌های شکست‌خورده‌ «ملت‌سازی» چپ‌گرایان و جهانی‌گرایان هارواردی نیست که روزی اجازه دادند نفوذ تهران بر قانون اساسی‌های پس از جنگ در خاورمیانه سایه اندازد. پاسخ در چشم‌انداز توماس جفرسون و اراده‌ ژنرال مک‌آرتور نهفته است — برای یاری به ملت‌های آزاد تا بر پایه‌ی ارزش‌های آمریکایی، یعنی آزادی، برابری و خودحکومتی، دوباره برخیزند.

خروج از نسخه موبایل