عبدالله گنجی، مدیر مسئول روزنامه همشهری در واکنش به متنی که از مقدمه کتاب میرحسین موسوی منتشر شده، نوشت: از قوه قضاییه و حتی مقام معظم رهبری باید گلایه کرد که تساهل و گذشت شما به خاطر سوابق و زحمات این افراد در انقلاب، نه تنها آنان را در فکر فرو نبرد و متنبه نشدند که روی صندلی طلبکار نشستهاند و از جنایتی که با تهیهکنندگی شاخه سیاسی حزب مشارکت و سازمان مجاهدین اجرا کردند نه تنها پشیمان نیستند که افتخار هم میکنند. محاکمه کسی که بدون شمارش یک صندوق «برنده قطعی انتخابات با فاصله بسیار است» امری نبود که آزادگان و آزاداندیشان را گرفتار نفس لوامه کند.
بدون تردید اگر امام بود ـ همانگونه که رهبری اذعان کردند ـ برخوردی سخت میکردند. وقتی به خاطر یک استعفا ـ که میتواند حق فرد باشد ـ امام آنگونه برآشفتند، با اتهام تقلب چه میکردند؟ وقتی امام آیتالله منتظری را به خاطر بازتاب سخنانش در رادیوهای بیگانه آنگونه عتاب میکردند و برای خود طلب مرگ میکردند اگر اکنون بودند که دهها تلویزیون ۲۴ ساعته هشدار موسوی به موروثی بودن رهبر را تبیین میکنند چه میکردند؟ کجا هستند یاران آزاده امام؟ کجا هستند مردانی که حق را بگویند حتی اگر حیات سیاسیشان نابود شود؟
مشکل اصلی موسوی وابستگی به دشمن نیست، مشکل بسیاری دیگری نیز هست. اسلام روشنفکری وقتی با کم ظرفیتی عجین شد همین خواهد شد و اگر با قدگیری ممزوج شود مانند بنزینی است که ظرف خود را منفجر میکند. بارها نوشتهام که روشنفکر نمیتواند و نباید سیاستمدار باشد و موسوی از اول انقلاب اشتباهی آمد و اشتباهی میرود.
سند و برهان موروثی شدن رهبری چیست؟ کجا هستند اطلاحطلبان خداباور؟ خود اتهام را ساختید، خود نشر دادید و خود درخواست تکذیبیه میکنید؟ حجتتان چیست؟ شرمتان چه شد؟ در رسانههای معاند برای تبیین سخنان موسوی (و این جماعت) ارجاع خود را با «گفته میشود…» شروع میکنند و در عرف رسانه، «گفته میشود» یعنی دروغی که باید به صورتی شروع شود.
دروغ علنی را با افتخار میگویند و خود را نیز وارث انقلاب میدانند! چه جماعتی! بدا به حال ما که نفهمیدیم مردی رهبر ما شد که مواهب دنیا را بر فرزندانش حرام کرد، استعداد آنان را خفه کرد، زندگی طبیعی آنان را محدود کرد، امیال دنیوی آنان را زیر سقف برد تا چهره جمهوری اسلامی بدون خدشه بماند. تا آرمان امام مبتنی بر دوری حاکمان دینی از زخارف دنیا محقق شود. حال پاسخی را میشنوند که نمونهای از : «مگر علی نماز میخواند که در مسجد کشته شد؟» میباشد. گویی تاریخ در حال تکرار است فقط آدمها عوض میشوند.
موسوی که پرچمدار قانونگرایی شده بود. هنوز توضیح نداده است که چگونه با تحصیلات غیرمرتبط معماری بیست سال ارشد و دکتری علوم سیاسی درس میداده است؟ هنوز نگفته است که چگونه قبل از باز شدن یک صندوق برنده قطعی انتخابات شد و نگفت تحولات بنیادینی که در سر داشت (در مصاحبه با تایمز) طراحی کجا بود؟ از دیگران میخواهد آنچه خودشان ساخته و نسبت دادهاند را تکذیب کنند اما ما از او میخواهیم گفته خود را در جواب خبرنگاری که ۲۱/۳/۸۸ از شما پرسید: اگر شما شکست بخورید(نه تقلب) به این جوانانی که در خیابانها رقصکنان شادند چه خواهید گفت؟ تکذیب کنید.
این جوابیه موسوی چرا تکذیب نمیشود؟ اگر صحت دارد جزء طراحی چیز دیگری است؟ : «پیام من قبلاً به آنها رسیده است(به جوانانی که رقص کنان و شادند) تغییر از مدتی قبل آغاز شده است. پیروزی در انتخابات بخشی از این تغییر است! بخشهای دیگر ادامه خواهد یافت!! و هیچ عقبگردی در کار نخواهد بود» آقای موسوی پیام شما چگونه به آنها رسیده بود؟ غیر از این است که به سازماندهی و طراحی اعتراف کردهاید؟ او متهم است و اصلاحطلبان خوب میدانند.
باور کنید موسوی اصلاً سخنان سردار شهید همدانی را شخصاً نخوانده است و مثل همه صحنههای دیگر بر کم ظرفیتی شخصیتی وی سوار شدهاند. سردار همدانی از قضا شما را متهم میکند که ۵ هزار نفر از اشرار که شما به کار گرفتهاید را شناسایی کردهاند و در صدد بودهاند که از آنان مجاهد تربیت کنند. مدعای جذب و عدم دفع این جماعت از مطالبات شماها از نظام است. حال چرا چنین رویکردی را سرزنش میکنید؟ کجای صحبت همدانی این هست که با اراذل و اوباش مردم را سرکوب کردیم؟
ورود اتهام آلوده موسوی به حیطه رهبری بعد از ۱۳ سال نشان از همان راهبردی است که تاجزاده امسال رسماً اعلام کرد: «اصلاحات مفهوم گذشته خود را از دست داده و در یک جمله خلاصه گردیده است. مهمترین و مؤثرترین اصلاحات، اصلاح رفتار و گفتار رهبری است» به همین دلیل است که دهها یادداشت رسمی با تابلو شناخته شده در داخل کشور در نقد رهبری از ۱۴ خرداد شروع شد.