جروزالم پست: رضا پهلوی و‌مریم رجوی در ایران شانسی ندارند باید به گزینه دیگر نگاه کرد

0

روزنامه های بزرگ آمریکایی و اسرائیلی در آستانه دیدار مهم پرزیدنت ترامپ و بنیامین نتانیاهو اعلام کردند که رضا پهلوی و مریم رجوی در میان‌مردم ایران شانسی ندارند و باید به دنبال گزینه دیگری پس از تغییر رژیم در ایران بود.

نشریه جروزالم پست در این یادداشت نوشته: حملات هوایی به‌تنهایی قادر به نابودی تهدید هسته‌ای تهران نیستند. نابودی کامل برنامه هسته‌ای ایران بدون برکناری رژیمی که آن را دنبال می‌کند، امکان‌پذیر نیست.

سری جدید حملات هوایی که تأسیسات هسته‌ای ایران را هدف قرار داده‌اند ممکن است به‌طور موقت جاه‌طلبی‌های تهران را مختل کرده باشند، اما آن‌ها را متوقف نکرده‌اند. همان‌طور که در مورد عراق پیش از سال ۲۰۰۳ نیز دیده شد، حملات تاکتیکی به‌تنهایی نمی‌توانند یک تهدید راهبردی را خنثی کنند، زیرا تهران همچنان از نظر ایدئولوژیک به دستیابی به سلاح هسته‌ای متعهد است.

برای جلوگیری از این نتیجه، چیزی فراتر از مهار لازم است – باید تلاشی جدی برای براندازی رژیمی صورت گیرد که این مسیر را دنبال می‌کند.

نابودی تأسیسات هسته‌ای ایران در فردو، نطنز و اصفهان توسط اسرائیل و ایالات متحده ضربه‌ای چشمگیر به تلاش‌های رژیم اسلامی برای دستیابی به سلاح هسته‌ای وارد کرده است. عملیات «چکش نیمه‌شب»، که در ۲۲ ژوئن با مشارکت ۱۲۰ فروند هواپیما از جمله چند بمب‌افکن B-2 آمریکایی انجام شد، این سایت‌ها را در حمله‌ای هماهنگ هدف قرار داد.

این عملیات در ادامه‌ی عملیات «شیر به پا خاسته» اسرائیل انجام شد؛ عملیاتی که با از کار انداختن پدافند هوایی ایران و هدف قرار دادن زیرساخت‌های حیاتی نظامی، برتری هوایی را فراهم ساخت. ارزیابی‌های اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل حاکی از خسارات قابل توجهی است که نشان می‌دهد این حملات برنامه هسته‌ای ایران را برای چند سال به عقب انداخته‌اند. با این حال، خسارات واردشده در این حملات هوایی به‌طور کامل توانمندی‌های هسته‌ای ایران را از بین نبرده است.

ارزیابی‌های مقام‌های آژانس بین‌المللی انرژی اتمی (IAEA) نشان می‌دهد که ایران ممکن است پیش از حملات موفق به پراکندن مواد حساس، از جمله ۴۰۸ کیلوگرم اورانیوم غنی‌شده، به مکان‌های مختلف شده باشد. این موضوع حاکی از احتمال بالای توانایی ایران برای بازیابی و ازسرگیری توسعه برنامه هسته‌ای خود در آینده‌ای نزدیک است.

جاه‌طلبی‌های هسته‌ای ایران همچنان تهدیدی برای امنیت ملی اسرائیل و ثبات گسترده‌تر منطقه به‌شمار می‌آید.

از زمان تأسیس جمهوری اسلامی در سال ۱۹۷۹، رژیم تهران خود را وقف حذف ایدئولوژیک صهیونیسم کرده است. این باور ریشه در دکترین ولایت فقیه دارد و از طریق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ابراز می‌شود؛ نهادی که هم مجری ایدئولوژی رژیم است و هم حامی تروریسم بین‌المللی.

سپاه پاسداران از طریق فعالیت‌های خود در لبنان، عراق، سوریه، غزه و کرانه باختری به خشونت و بی‌ثباتی در سراسر خاورمیانه دامن زده است. حمایت مستقیم آن از حمله ۷ اکتبر به اسرائیل تنها یکی از نمونه‌های بی‌شمار از افراط‌گرایی و خصومت پایدار رژیم با مردم یهودی است.

رژیم اسلامی حاکم بر ایران دهه‌ها منابع قابل توجهی را برای توسعه سلاح هسته‌ای کشتار جمعی، تحت پوشش تولید انرژی صلح‌آمیز، اختصاص داده است. این تلاش افراطی، همواره برای مخاطبان غربی به‌عنوان اقدامی دفاعی یا طرحی انرژی‌محور جلوه داده شده، در حالی‌ که واقعیت کاملاً متفاوت است.

رژیم ملاهای حاکم بر ایران سابقه‌ای طولانی در فریب‌کاری دارد. این سابقه، که به دهه ۱۹۹۰ بازمی‌گردد و پیش از توافق هسته‌ای دوران اوباما موسوم به برنامه جامع اقدام مشترک (JCPOA) آغاز شده، نشان‌دهنده رژیمی است که در پی تحقق چشم‌اندازی آخرالزمانی با محوریت حکومت دینی است. نقض‌های مکرر تعهدات عدم اشاعه سلاح‌های هسته‌ای، که در گزارش‌های بازرسان آژانس بین‌المللی انرژی اتمی (IAEA) مستند شده و توسط ارزیابی‌های اطلاعاتی غرب تأیید شده‌اند، این هدف را به‌وضوح آشکار می‌سازند.

آخرین گزارش آژانس در تاریخ ۱۲ ژوئن بار دیگر تأیید می‌کند که ایران نتوانسته به الزامات توسعه صلح‌آمیز برنامه هسته‌ای پایبند بماند.

به‌تازگی نیز مجلس شورای اسلامی رأی به توقف همکاری با آژانس داده است، اقدامی که نشان‌دهنده فاصله‌گیری کامل از توهم همکاری صلح‌آمیز با جامعه جهانی است. ارزیابی‌های اطلاعاتی اتحادیه اروپا و ارزیابی کم‌اعتماد سازمان اطلاعات دفاعی ایالات متحده (DIA) حاکی از آن است که برنامه هسته‌ای ایران همچنان فعال است و می‌تواند به‌سرعت بازیابی شود.

رژیم ملاها اکنون در موقعیتی قرار دارد که به‌طرز چشمگیری شبیه به وضعیت عراق در سال ۱۹۹۸ است؛ زمانی‌که رژیم صدام حسین پس از یک دوره طولانی فریب‌کاری با کمیسیون ویژه سازمان ملل متحد، عملاً باعث خروج بازرسان تسلیحاتی در دسامبر همان سال شد. در واکنش، ایالات متحده و بریتانیا عملیات چهارروزه‌ای موسوم به «روباه صحرا» (Operation Desert Fox) را آغاز کردند تا با هدف قرار دادن سایت‌های کلیدی تسلیحات کشتار جمعی در سراسر عراق، رژیم صدام را وادار به اجرای قطعنامه ۶۸۷ شورای امنیت سازمان ملل کنند.

رژیم صدام تا آنجا پیش رفت که حتی وزارتخانه‌ای ویژه برای فریب بازرسان تسلیحاتی تأسیس کرد. در سال‌های پس از آن، صدام حسین از اجازه دادن به بازگشت بازرسان سر باز زد و با حفظ ابهام راهبردی، هم ایران را بازمی‌داشت و هم مخالفت‌های داخلی را سرکوب می‌کرد. این بن‌بست طولانی با جامعه بین‌المللی تا تصویب قطعنامه ۱۴۴۱ شورای امنیت سازمان ملل در سال ۲۰۰۲ ادامه یافت.

درس روشن است: حملات هوایی به‌تنهایی نتوانست رژیم را وادار به تبعیت کند، بلکه افراط‌گرایی و سرکشی آن را تقویت کرد.

رژیم ملاها الگوی عراق را مطالعه کرده – و آن را بهبود بخشیده است. با بهره‌گیری از شبکه‌های نیابتی منطقه‌ای گسترده‌تر، تبلیغات پیشرفته‌تر و صبر استراتژیک بیشتر، رژیم تهران در گریز از فشارهای بین‌المللی ماهرتر شده است.

ایران نیازمند اپوزیسیون متحد است

مقابله با این واقعیت برای جلوگیری از دستیابی یک رژیم دینی به چنین توانمندی‌ای ضروری است. اسرائیل گام‌های چشم‌گیری در تضعیف حزب‌الله، حماس و شبه‌نظامیان شیعه در خارج از ایران برداشته، از جمله هدف قرار دادن مقامات ارشد سپاه پاسداران در عملیات‌های نظامی داخل ایران. با این حال، این اقدامات به‌تنهایی برای تغییر رژیم کافی نیست و اکنون باید راهبردی منسجم برای حمایت از تحول سیاسی در داخل ایران به‌طور فعال دنبال شود. در حال حاضر اپوزیسیون متحدی که توانایی ایجاد چالش مؤثر برای رژیم را داشته باشد، وجود ندارد — اما اپوزیسیونی با چنین ظرفیتی می‌تواند و باید در همبستگی با مردم ایران شکل گیرد. این روند از تضعیف زیرساخت‌های سرکوب داخلی رژیم آغاز می‌شود، به‌ویژه بسیج تحت فرماندهی سپاه، که مسئول سرکوب اعتراضات است.

بسیج نقشی محوری در نقض آزادی‌های مدنی و اعمال خشونت مبتنی بر جنسیت ایفا می‌کند. تضعیف این ساختار می‌تواند فضای لازم برای شکل‌گیری سازمان‌دهی گسترده‌تر و مقاومت مردمی را فراهم کند.

همچنین باید از جنبش‌های مقاومت مسلحانه در مناطق قومی ایران حمایت شود. گروه‌های کردی مانند حزب دموکرات کردستان ایران (PDKI)، پژاک، حزب آزادی کردستان (PAK) و کومله در مناطق غربی (روژهلات) فعال هستند، در حالی که گروه‌های بلوچ در جنوب‌شرق همچنان در برابر سلطه تهران مقاومت می‌کنند.

اگرچه این گروه‌ها از سازماندهی محلی و سلاح برخوردارند، اما توانایی فعالیت فراتر از مناطق قومی خود را ندارند. ارتباط راهبردی و هماهنگ با این جنبش‌ها می‌تواند پایه‌ای برای ایجاد اپوزیسیونی منسجم در سطح ملی فراهم سازد.

در حالی که برخی از اعضای جامعه ایرانی در تبعید از چهره‌هایی چون رضا پهلوی یا مریم رجوی حمایت می‌کنند، این افراد در داخل ایران از پشتوانه واقعی برخوردار نیستند و بعید است بتوانند جایگزینی عملی برای رژیم فعلی باشند. در نبود یک اپوزیسیون داخلی مؤثر و مشروع، باید راهبردهای جایگزینی برای تسهیل تغییر در نظر گرفته شود.

هماهنگی میان ایالات متحده، اسرائیل، شرکای اروپایی و اصلاح‌طلبان ایرانی برای جبران نبود یک اپوزیسیون داخلی کارآمد ضروری است. همان‌گونه که ایالات متحده در سال ۱۹۹۸ «قانون آزادی عراق» را برای حمایت از مخالفان رژیم صدام تصویب کرد، باید «قانون آزادی ایران» مشابهی برای حمایت از جنبش‌های دموکراسی‌خواه در داخل ایران ایجاد شود.

این اقدام می‌تواند شامل تقویت فعالیت‌های مردمی و کمک به شکل‌گیری اپوزیسیونی سیاسی سازمان‌یافته باشد — نقشی مشابه آن‌چه «کنگره ملی عراق» در گذشته ایفا کرد. با ارائه کمک‌های مالی، پشتیبانی لجستیکی و ارتباطات دیپلماتیک، هدف باید شناسایی و تقویت جایگزین‌های دموکراتیک و سکولار برای رژیم کنونی باشد.

وجود اپوزیسیون داخلی مشروع و آماده برای در دست گرفتن قدرت در صورت سقوط رژیم، برای جلوگیری از فروپاشی و هرج‌ومرج ضروری است. این نه‌تنها یک الزام راهبردی، بلکه یک وظیفه اخلاقی است، چرا که رژیم کنونی بارها نشان داده حاضر است ثبات ملی را در راه اهداف ایدئولوژیک خود قربانی کند.

فوریت مهار جاه‌طلبی‌های افراطی داخلی و منطقه‌ای تهران، نیازمند اقدامی هماهنگ و جهانی است.

توافق هسته‌ای جدید قادر به متوقف کردن تلاش‌های رژیم برای دستیابی به سلاح هسته‌ای نخواهد بود؛ چرا که پاداش دادن به تهران با مشوق‌های مالی پس از تخریب زیرساخت‌های نظامی‌اش، پیام اشتباهی ارسال می‌کند.

برنامه جامع اقدام مشترک (JCPOA) به رهبری دولت اوباما به ایران اجازه داد بازیابی شود، برنامه‌های موشکی و هسته‌ای خود را گسترش دهد و حمایت از نیروهای نیابتی در منطقه را افزایش دهد. دولت ترامپ نباید در همان دام بیفتد — و دولت‌های اروپایی نیز نباید این راهبرد شکست‌خورده را تکرار کنند.

نابودی کامل برنامه هسته‌ای ایران بدون حذف رژیمی که آن را دنبال می‌کند، امکان‌پذیر نیست. جاه‌طلبی‌های هسته‌ای تهران در ایدئولوژی نابودی اسرائیل ریشه دارد.

حملات محدود از سوی اسرائیل یا آمریکا برای برچیدن این تهدید کافی نخواهد بود — باید راهبردی جدی برای تسهیل تغییر رژیم در تهران در پیش گرفته شود.

تحقق این هدف نیازمند تلاشی هماهنگ از سوی واشنگتن، اورشلیم (قدس) و دیگر دولت‌ها برای توانمندسازی مردم ایران به‌منظور قیام علیه رژیم حاکم است. تنها با حذف این رژیم می‌توان امنیت پایدار منطقه‌ای را برقرار کرد.

خروج از نسخه موبایل