عملکرد نظامهای ایدئولوژیک در مبحث آموزشی و تربیتی

تلقین و ایدئولوژی:
ابتدا پس از تعریف ایدئولوژی و کارکرد آن در حوزه‌های مختلف از جمله آموزش و پرورش می‌خواهیم با مثال‌هایی در اعصار مختلف شکافت اساسی تحلیل آثار مخرب و فاجعه بار آن در نظام تربیتی انسان‌ها را ارائه دهیم.
ایدئولوژی در واقع ابزار تنظیم مناسبات با حوزه قدرت در جامعه است بدین گونه که هر فردی وقتی پای به دنیا می‌گذارد پس از بحث کیستی و چیستی در رابطه با جهان خلقت خود، با دو نوع مواجهه مهم و اصلی در زندگی روبروست یکی جامعه‌ای که به او هویت، سبک زندگی و دین را در معیت خانواده‌اش خواهد داد و دیگری قدرت سیاسی و حاکم در جامعه که نوع روابطش با او را تنظیم می‌کند که در اینجا بحثمان تفاوتها در عملکردها و آثار یک نظام ایدئولوژیک با نظام غیر ایدئولوژیک و آزاد در جامعه است. در جوامع ایدئولوژیک، ایدئولوژی ابزار تنظیم مناسبات انسان با حوزه قدرت در جامعه می‌باشد که در اصل ایدئولوژیها انگاره هایی هستند که از دیدگاه فلسفی علت دارند ولی دلیل ندارند!
این انگاره‌ها به عنوان ابزار قدرت و کنترل درآوردن جامعه به کار گرفته می‌شوند که می‌توان از نوع ایدئولوژی‌های آسمانی مبتنی بر ادیان باشد و خواه ایدئولوژی‌های مبتنی بر مکاتب سیاسی، فلسفی و اقتصادی که باورهایی را جهت به دست گرفتن قدرت اعمال آن در کنترل جامعه به پیش می‌برند.
ایدئولوژی دارای اسامی خاص هستند و در برهه‌های زمانی مختلف جهت مقاصد خاصی زاییده می‌شوند بمانند مارکسیسم، نازیسم، داعش، القاعده و ولایت مطلقه فقیه در جمهوری اسلامی ایران.
به بیان ساده‌تر هر نوع ایده، عقیده و باوری که در شکل یک قدرت منسجم و هدفمند کنترل یک جامعه را در مرزهای مشخص به دست بگیرند و در کل جامعه از تمامی جهات در آن ایدئولوژی محصور باشد به قدرت و نیروی ایدئولوژیک یا حکومت ایدئولوژیک تبدیل شده است که در اصل اینجا یک شکل ایدئولوژیک از حکومت‌های تمامیت خواه را ایجاد کرده است. و تمامیت خواه یا توتالیتر به معنی ورود، کنترل و سبکدهی به عقاید، زیست و تمامی جنبه‌های زندگی افراد جامعه‌ی هدف است.
بست عقاید مختلف در جوامع مختلف می‌تواند از راه ارتباطی، طبیعی باشد و به اندازه هر فرد هم روی کره زمین و برای هر انسان اجتماعی می‌تواند ایده و فکر و اعتقاد وجود داشته باشد که به اصطلاح رایج در مغز او عقده و یا پیوند باورمند یافته باشد و هنوز هم به چالش کشیده نشده باشد اما زمانی که این عقاید و ایده‌ها به منظور و هدف خاص در رده‌های بالای قدرت حاضر شوند، رابطه حاکم و محکوم را با افراد زیردست و جمعیتی که بر آنها حاکم شده‌اند برقرار می‌کنند. در طول زمان این ایدئولوژیها صدای قدرت، صدای شلاق و اسلحه را در گفتمانشان برای ما به یاد می‌آورند.
در طول تاریخ عقیده‌های مختلفی چه از جنس باورهای نژادی و اجتماعی گرفته تا فلسفی، دینی و مذهبی به ایدئولوژی رسیده‌اند و در اریکه قدرت، یک تاریخ با ثمره‌های اسفبار را برای بشریت رقم می‌زنند که به طور اختصاری و در زمینه تلقین و بسط این ایدئولوژی‌ها توسط قدرت حاکم در نظام‌های آموزشی مثال‌هایی را می‌زنیم…
ایدئولوژی کمونیسم پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه بر علیه حکومت تزارها به قدرت رسید که بعنوان ایدئولوژیِ مکتبی یک تاریخ ۷۴ ساله دارد و عنوانش را اتحادیه جماهیر سوسیالیستی با تصرف یک ششم خشکی‌های جهان ثبت کرده بود. خاطرنشان می‌سازیم که در کل ایدئولوژی و گفتمان آن از جنس ترس است.رعایت فرمان‌ها و عمل بر آنها در جامعه ایدئولوژیک به دلیل ترس ایدئولوژیک است چرا که همه گونه قدرت‌های فیزیکی و محدود کننده در اختیار قدرت حاکم مبتنی بر آن ایدئولوژی است که هر آنچه که خلاف آن ایدئولوژی را در جامعه عارض شود مورد قهر و جزا و حتی حذف مخالفین از جامعه خواهد شد.
در مثال اتحادیه شوروی و انقلاب بلشویک‌ها به بخش نظام آموزشی کمونیستی آن دوران وارد می‌شویم…
در آغاز قرن بیستم، بیش از ۸۰ درصد جمعیت ۹ تا ۵۰ ساله‌ی مردم روسیه بی‌سواد بودند. آموزش و پرورش در روسیه تزاری، مانند تمام کشورهای اروپایی در اختیار قشر مرفه و حاکم جامعه بود. فرزندان اشراف و نجیب‌زادگان از امکانات آموزشی ویژه‌ای برخوردار بودند تا برای به دست گرفتن پست‌های حکومتی آینده آماده شوند. در اکتبر سال ۱۹۱۷ قدرت به دست لنین و بلشویک‌ها افتاد. آن‌ها خود را پیرو ایدئولوژی مارکسیسم می‌دانستند، اما از آن‌جا که این ایدئولوژی، بیش‌تر یک مسلک حزبی بود و توده مردم با آن بیگانه بودند، مجبور شدند برای مشروعیت بخشیدن به خود زمینه‌هایی را فراهم کنند تا جامعه آن را بپذیرد.کمونیست‌ها از هر آن‌چه که به نفوذ افکارشان در میان مردم کمک می‌کرد، بهره می‌بردند. آن‌ها هنر و رسانه را صرفاً در نسبت با اهداف حزب تعریف می‌کردند.

از دیگر اقدامات کمونیست‌ها برای جامعه‌پذیری تفکرات سیاسیشان، تأسیس سازمان‌هایی برای کودکان، نوجوانان و جوانان بود. از طرف دیگر مردمی که در فضای متفاوت دوره تزاری زندگی کرده بودند، آنچنان که مد نظر دولتمردان بود، نسبت به ایدئولوژی مارکسیسم و کمونیسم شناخت نداشتند و این نقیصه باید با آموزش جبران می‌شد! به همین جهت نظام آموزشی جدیدی تعریف کردند، چون به خوبی می‌دانستند نسل تزاری یا با ایدئولوژی آن‌ها آشنایی ندارند یا نسبت به انتقال آن به نسل بعد متعهد نیستند. بنابراین برای تربیت افرادی نو برای جامعه‌ای نو لازم بود ابتدا همه جامعه از سوادی حداقلی برخوردار می‌شدند تا بتوانند پذیرای نظریات جدید شوند. نظام  آموزش همگانی، اولین اقدام رژیم مستقر بود.
اقدام دیگر لنین و حامیانش تغییر در نظام آموزش و پرورش بود. جامعه جدید احتیاج به افرادی با تفکرات جدید داشت. به این جهت شوراها (سوویت‌ها) مسئولیت اداره آموزش و پرورش را به عهده گرفتند. به دستور آنان تمام مقررات انضباطی دوره تزاری و امتحانات لغو شد. دانش‌آموزان و معلمان می‌بایست آثار رژیم گذشته را از چهره آموزش روسیه پاک می‌کردند. در واقع طی ۱۲ سال نخست تأسیس شوروی، هدف از آموزش بیش از آن‌که نابودسازی بی‌سوادی باشد، مبارزه سیاسی و اجتماعی برای از بین بردن آثار رژیم تزاری بود که آن را فئودالی _ بورژوایی می‌خواندند.
سیستم آموزشی جدید عمل‌گرا بود. بنابراین کتاب‌های درسی دوره تزاری و تکالیف خانه برچیده شدند. با چنین روشی دیگر نگرانی برای کمبود مکان، معلم و کتاب وجود نداشت و می‌توانستند تعداد زیادی از نوجوانان و جوانان را برای آموزش تشویق کنند و از آن‌ها به عنوان ابزاری برای پروژه تغییر بهره ببرند. در واقع آموزش و پرورش بیش‌تر بر جنبه تئوریک آن، بیش‌تر تعلیمات نظری بود که دانش‌آموزان را با تفکرات کمونیستی آشنا می‌کرد. مدرسه وظیفه داشت دانش‌آموزان را با روحیه جمع‌گرایی و انترناسیونالیسم آشنا کند. لنین صراحتاً اعلام کرد نظام تعلیم و تربیت باید اخلاق کمونیستی را در دانش‌آموزان نهادینه کند و نسل جدید بداند که تمام هدف زندگیش ساختن جامعه کمونیستی است. بنابراین طبق دستور، تمامی کتاب‌های درسی و آموزشی، از کودکستان تا آموزش عالی می‌بایست از خط مشی رسمی حزب تبعیت می‌کرد. تا آن‌جا که حتی در طراحی مسائل ریاضی، ارزش‌های مرام کمونیستی لحاظ می‌شد.
برای مثال یک مسأله ریاضی را به این شکل طرح می‌کردند: یک «کالخوز» (مزرعه دولتی) تعهد کرد ۳۳۵۰ تن پنبه به دولت بدهد، اما ۴۵۰۰ تن پنبه تحویل داد و سپس ۱/۱۰ دیگر از این مقدار را بر آن افزود. این کالخوز چند تن بیش‌تر از میزان تعهد خود پنبه تحویل داده است؟
در برنامه آموزشی جدید قدرت معلمان به حداقل رسید، دانش‌آموزان اداره امور مدرسه را به دست گرفتند و در کوبیدن پایگاه‌های سنتی و هر چه که ممکن بود رنگ و بوی تزاری داشته باشد، آزاد گذاشته شدند.
وسعت زیاد کشور شوروی، گوناگونی زبان، فرهنگ و خط و حتی فقدان آن در بسیاری از زبان‌های رایج، مسأله آموزش همگانی را در آغاز با دشواری رو به رو کرد، به نحوی که مسئولان امر مجبور شدند در دهه نخست برای بیش از ۴۸ زبان، خط ابداع کنند. از دیگر اقدامات وزارت آموزش و پرورش شوروی این بود که اختیارات کلیساها را برای تأسیس مدارس و تعلیم لغو کرد، چون در آموزش‌های کمونیستی خدا جایی نداشت. هم‌چنین در ماه می ۱۹۱۸، کلاس‌های درس مختلط شد. در جریان هشتمین کنگره حزب نیز در مارس ۱۹۱۹ آموزش همگانی و رایگان تا ۱۷ سالگی اجباری شد.
علاوه بر آن برای آموزش کارگران و دهقانان، فضاهایی مثل کتابخانه‌ها و انستیتوها را در نظر گرفتند و دانشکده‌های کارگری موسوم به رابفاکی را ایجاد کردند.
در روز ۲۶ دسامبر ۱۹۱۹، لنین نخستین سند نابودسازی بی‌سوادی را امضا کرد. بنا بر این قانون، همه افراد ۸ تا ۵۰ ساله می‌بایست خواندن و نوشتن یاد بگیرند برای تأمین مکان آموزش، تمام اماکن دولتی و عمومی مانند انستیتوها،‌ کلیساها، باشگاه‌ها،‌ کارخانه‌ها و حتی خانه‌های شخصی در اختیار مراکز آموزشی قرار گرفت و تمام افراد باسواد کشور بجز نیروهای مسلح،‌ برای تعلیم بی‌سوادان و کم‌سوادان به کار گرفته شدند. علاوه بر آن سازمانی غیر دولتی‌ به نام لیکبِز زیر نظر رژیم کمونیستی تشکیل شد تا تمام فعالیت‌های مربوط به سوادآموزی را به عهده گیرد. هم‌چنین بسیاری از روشنفکران در قالب گروه‌های فرهنگی سوسیالیستی به سوادآموزی پیوستند. ماکسیم گورکی نویسنده برجسته شوروی و ولادیمیر مایاکوفسکی شاعر صاحب‌ نام روس از جمله این افراد بودند. تحت نظر گورکی کتاب‌های زیادی با رویکرد کمونیستی برای نوسوادان نوشته می‌شد و مایاکوفسکیِ شاعر برای مبارزه علیه بی‌سوادی شعر می‌سرود و پوسترهای تبلیغاتی نقاشی می‌کرد. در نتیجه این اقدامات تا سال ۱۹۳۴ بیش از ۹۰ درصد مردم می‌توانستند به زبان بومی خود بخوانند و بنویسند.

زیر نظر حزب کمونیست، کتاب‌های درسی به ۵۵ زبان ملل شوروی و ۱۰ زبان بیگانه منتشر می‌شد. وقتی استالین رقبای خود را کنار زد و به قدرت رسید، رویه انضباطی سختی را در آموزشگاه‌ها پیش گرفت و نظم و مقررات از بین رفته در دهه قبل را به مدارس بازگرداند و معلمان رفته رفته قدرت رهبری را در مدارس بازیافتند. با اجرایی شدن طرح آموزش اجباری از سال ۱۹۳۰ و افزایش تعداد دانش‌آموزان، مشکل تأمین معلمان و کارکنان آموزشی به وجود آمد. بنابراین در کنار آموزش عمومی متوسطه رشته تخنیکوم پداگوژیک یا تربیت معلم را برای تأمین نیروی انسانی آموزشی به وجود آوردند.
از آن‌جایی که معلمان انتقال‌دهنده تفکرات و عقاید به دانش‌آموزان بودند، در برنامه‌های تربیت معلم، تعلیمات مارکسیستی لنینیستی بیش‌ترین حجم را داشت. علوم مختلف همه از منظر ماتریالیسم دیالکتیک بررسی می‌شد و هر آن‌چه غیر از آن بود، برچسب بورژوایی ‌می‌خورد.
با شروع جنگ جهانی دوم روند آموزشی کند شد، چرا که تأمین نیروی جنگی در اولویت قرار گرفت. جنگ سیستم رایگان آموزش و پرورش را هم تغییر داد، به طوری که برای دانش‌آموزان سه سال آخر  متوسطه و دانشجویان، شهریه‌ای مقرر شد. البته برای دانشجویان آکادمی نظامی، تئاتر ملی و موسیقی استثنا قائل شدند. از دیگر اتفاقات دوره جنگ، انحلال دانشکده‌های کارگری در سال ۱۹۴۳ بود، آن هم با این توجیه که رسالت تاریخی آن‌ها به پایان رسیده است. علاوه بر این در دوره‌های ابتدایی و متوسطه دانش‌آموزان دختر و پسر از هم جدا شدند. هر چند ۱۱ سال بعد نظام آموزشی شوروی دوباره به شیوه مختلط بازگشت.
در سال ۱۹۵۸ خروشچف نخست‌وزیر اتحاد جماهیر شوروی طرح نوسازی و گسترش آموزش را به کمیته مرکزی حزب داد که در همان سال به اجرا گذاشته شد. هدف از طرح این بود که بین فعالیت‌های آموزش متوسطه و آموزش عالی با سازندگی‌های اجتماعی اقتصادی و زندگی عملی رابطه مستقیم برقرار کنند. اهمیت این موضوع برای حزب کمونیست آن‌قدر زیاد بود که در سال ۱۹۶۴، ۳۷ درصد از سهم کل بودجه را به فعالیت‌های فرهنگی اختصاص دادند. از دیدگاه ایدئولوژیکی، انسان شوروی پیش و بیش از خانواده، به جامعه تعلق داشت. این جامعه بود که تشخیص می‌داد افراد خود را چگونه تربیت کند.
به همین جهت کودکستان‌های شوروی به انواع و اقسام تجهیزات، از وسایل بازی تا ابزار آموزشی، پرورشی و ورزشی مجهز شدند. طرح آموزشی پرورشی کودکستان‌ها نیز که بر اساس تقویت روحیه جمع‌گرایی در آن‌ها تنظیم شده بود اول‌بار در سال ۱۹۶۲ ارائه و پس از سه سال اجرای آزمایشی و اعمال اصلاحاتی در آن تداوم یافت.
در اتحاد شوروی، از آموزش عملی و پلی‌تکنیک، در سال‌های نخستین انقلاب به شدت پشتیبانی می‌شد، اما از ۱۹۳۱ تا حدود ۱۹۵۸ بهای کم‌تری به آن داده شد. در ۱۹۵۸ و با سر و صدای زیاد دوران خروشچف، آموزش پلی‌تکنیک دوباره زنده و مد شد. پس از برکناری خروشچف توجه به آموزش‌های عملی و پلی‌تکنیک مجدداً کاهش یافت.
مبانی تعلیم و تربیت شوروی بر پایه جهان‌بینی ماتریالیسم دیالکتیک استوار بود. میخائیل کالینین،‌ نادژدا کِروپْسْکایا، آنتون ماکارِنکو، از جمله افرادی بودند که به تکوین و تدوین تئوری‌های انقلاب آموزشی و پرورشی کمک کردند.
اتحاد جماهیر شوروی، با جدیت از آموزش پشتیبانی می‌کرد تا مشکلات سیاسی، اقتصادی و اخلاقیش را حل کند و شکل آموزشش، خیلی زود به دیگر کشورهای کمونیستی تحمیل شد و دیگر کشورهای کمونیستی، سیستم‌های آموزشیشان را با الگوسازی و پیروی از مدل‌های شوروی بازسازی کردند.
نازیسم هیتلری:
به یک ایدئولوژی دیگر در تاریخ آلمان می‌رسیم و با یک دیکتاتور ایدئولوژیست دیگر به نام آدولف هیتلر برخورد می‌کنیم که با ایدئولوژی نازیسم و حزب نازی به حکومت نازی در آلمان رسید.
نازیسم که به اختصار عبارت ناسیونال سوسیالیسم است به معنی سوسیالیسم ملی یا جامعه گرایی ملی است. در واقع شکلی از فاشیسم است که یک جامعه ملی مبتنی بر نژادگرایی را رمز محرکه ایدئولوژی خود می‌داند که رهبر این ایدئولوژی از ۳۰ ژانویه ۱۹۴۵ تا زمان مرگش ۳۰ آوریل ۱۹۴۵ بر آلمان حکومت می‌کرد که جنگ جهانی دوم را در پی بسط ایدئولوژی خود و مبارزه با سایر ایدئولوژی‌ها در جهان به ویژه کمونیسم شوروی آغاز کرد. ایدئولوژیِ هیتلر مبنی بر برتری نژاد آلمانی اصیل آریایی لعاب فاشیستی داشت و جنبه آموزشی آن را در اولین اردویی که فقط دانش‌آموزان آلمانی و از نژاد آریایی در آن حضور داشتند و به هنگام بازگشت به شهر و محله خود دیگر همبازی‌ها و دوستان یهود و اصلاح خود را دشمن خود می‌دیدند ظاهر شد!

“این پسران و دختران در سن ده سالگی وارد سازمان های ما می شوند و اغلب برای نخستین بار کمی هوای تازه استشمام می کنند؛ پس از گذراندن چهار سال با سازمان جوانان، به “جوانان هیتلر” می پیوندند و چهار سال دیگر هم در آنجا خواهند بود و حتی اگر هنوز هم کاملاً ناسیونال سوسیالیست نشده باشند، به بخش کار می روند و در آنجا به مدت شش یا هفت ماه دیگر تربیت می شوند… و اگر هنوز هم چیزی از آگاهی طبقاتی یا منزلت اجتماعی در ذهن آنها باقی مانده باشد… در ورماخت [نیروهای مسلح آلمان] از بین خواهد رفت.” – آدولف هیتلر (۱۹۳۸)
از دهه ۱۹۲۰ به بعد، حزب نازی جوانان آلمان را به عنوان مخاطبان ویژه پیام های تبلیغاتی خود هدف قرار داد. در این پیام ها تأکید بر آن بود که حزب نازی، نهضت جوانان است: پویا، انعطاف پذیر، پیشرو و امیدبخش. به این ترتیب، نظر مساعد میلیون ها جوان آلمانی در کلاس های درس و فعالیت های فوق برنامه به نازیسم جلب شد. در ژانویه ۱۹۳۳، سازمان جوانان هیتلر فقط پنجاه هزار عضو داشت، اما تا پایان سال این رقم به دو میلیون نفر افزایش یافت. تا سال ۱۹۳۷، تعداد اعضای سازمان جوانان هیتلر به ۵/۴ میلیون نفر افزایش یافت و در سال ۱۹۳۹، عضویت در آن اجباری شد. از آن پس، مقامات آلمانی از فعالیت دیگر سازمان های جوانان که با آنان رقابت می کردند، ممانعت و آنها را منحل کردند.
آموزش و پرورش در حکومت نازی:
هدف از آموزش و پرورش در حکومت رایش سوم، القای جهان بینی ناسیونال سوسیالیستی به دانش آموزان بود. محققان و آموزگاران نازی، نژاد نوردیک و دیگر نژادهای آریایی را می ستودند و در عین حال، یهودیان و دیگر اقوام به اصطلاح پست را تحت عنوان نژادهای نامشروعِ انگل مانندی که توان ایجاد فرهنگ و تمدن را ندارند تحقیر می کردند.
پس از سال ۱۹۳۴، حکومت نازی نظام مدارس دولتی را از معلمانی که یهودی یا به لحاظ سیاسی غیرقابل اعتماد محسوب می شدند پاکسازی کرد. اما اکثر آموزگاران مشاغل خود را حفظ کرده و به انجمن معلمان ناسیونال سوسیالیست پیوستند. ۹۷ درصد از تمام معلمان مدارس دولتی حدود سیصد هزار نفر پیش از سال ۱۹۳۶ به این انجمن ملحق شده بودند. در واقع، معلمان بیش از دیگر شاغلان به حزب نازی پیوستند.
هدف کلاس ها و سازمان جوانان هیتلر این بود که آلمانی هایی آگاه از اختلافات نژادی، مطیع، ایثارگر و آماده جانسپاری در راه پیشوا و سرزمین پدری آموزش دهد. سرسپردگی به آدولف هیتلر از ارکان اصلی تعلیم در سازمان جوانان هیتلر به شمار می رفت. جوانان آلمانی روز تولد هیتلر (۲۰ آوریل) را که تعطیل ملی بود با به عضویت پذیرفتن افراد جدید جشن می گرفتند. نوجوانان آلمانی با ادای سوگند وفاداری به هیتلر، متعهد می شدند تا به عنوان سربازان آینده به ملت و رهبر آن خدمت کنند.
مدارس نقشی مهم در اشاعه عقاید نازی ها در میان جوانان آلمان ایفا می کردند. در حالی که سانسورچی ها برخی از کتاب ها را از کلاس های درس حذف می کردند، آموزگاران آلمانی به معرفی متون درسی جدیدی می پرداختند که به دانش آموزان عشق به هیتلر، اطاعت از مقامات حکومتی، نظامیگری، نژادپرستی و یهودستیزی را می آموخت.
از نخستین روزهای مدرسه، ذهن بچه های آلمانی را از آیین آدولف هیتلر می‌انباشتند. عکس هیتلر جزو اثاثیه ثابت کلاس های درس بود. در کتاب های درسی اغلب شور و شعف کودکی که برای نخستین بار رهبر آلمان را می دید، شرح داده شده بود.
استفاده از بازی های صفحه دار و اسباب بازی های ویژه کودکان نیز شیوه دیگر اشاعه تبلیغات نژادی و سیاسی بین جوانان آلمانی بود. اسباب بازی ها همچنین به عنوان ابزار تبلیغاتی در جهت القای نظامی گری در ذهن کودکان مورد استفاده قرار می گرفت.
سازمان های جوانان هیتلر:
نازی ها از سازمان جوانان هیتلر و انجمن دختران آلمان به عنوان ابزاری اساسی در شکل دادن عقاید، افکار و اعمال جوانان آلمان استفاده می کردند. رهبران جوانان به منظور ایجاد توهم یک جامعه ملی که از اختلافات دینی و طبقاتی- ویژگی اصلی آلمان پیش از سال ۱۹۳۳ فراتر می رفت، از فعالیت های گروهی شدیداً کنترل شده سود می بردند و رویدادهای تبلیغاتی مانند گردهمایی های عظیم سرشار از مراسم آیینی و نمایش های باشکوه برگزار می کردند.
هدف اصلی سازمان جوانان هیتلر که در سال ۱۹۲۶ تأسیس شد، تربیت پسران برای پیوستن به گروه ضربت یکی از تشکیلات شبه نظامی حزب نازی بود. اما پس از سال ۱۹۳۳، رهبران جوانان کوشیدند تا پسران را به جامعه ملی نازی ها ملحق و آنان را برای خدمت به عنوان سرباز در نیروهای مسلح یا گارد اس اس آماده کنند.

در سال ۱۹۳۶، عضویت در گروه های جوانان نازی ها برای همه پسران و دختران بین ۱۰ و ۱۷ سال اجباری شد.
در ملاقات های پس از ساعات مدرسه و سفرهای اردویی آخر هفته که با حمایت سازمان جوانان هیتلر و انجمن دختران آلمان صورت می گرفت، بچه ها می آموختند که به حزب نازی و رهبران آینده حکومت ناسیونال سوسیالیستی وفادار باشند. تا سپتامبر ۱۹۳۹، بیش از ۷۶۵۰۰۰ جوان در پست های رهبری سازمان های جوانان نازی ها انجام وظیفه می‌کردند و این امر آنان را برای کارهایی از این دست در نیروهای مسلح و دستگاه اداری آلمان در مناطق اشغالی آماده می ساخت.
سازمان جوانان هیتلر ورزش و فعالیت در فضای باز را با ایدئولوژی درهم می آمیخت. به همین ترتیب، انجمن دختران آلمان بر ورزش های دسته جمعی مانند ژیمناستیک ریتمیک که از نظر مقامات بهداشت عمومی آلمان، ورزشی سبک برای بدن زنان بود و آنان را برای مادر شدن آماده می کرد- تأکید داشت و با نمایش عمومی این ارزش ها، مردان و زنان جوان را تشویق می کرد تا فردیت خود را به نفع آرمان های جمعی آریایی کنار بگذارند.
بطوریکه در این نظام زنان قد بلند و با رنگ پوست سفید انتخاب میشدند و در مکانهای دوردست و تفریح گونه‌ای نگهداری میشدند تا با افسران منتخب نازی آمیزش جنسی برای تولید نسل خالص آریایی داشته باشند! فرزندان حاصله بسیاری از داشتن پدر و خانواده مشخص محروم بودن چراکه پس بدنیا آمدن آنها و سپری شدن دوران شیردهی به جهت پرورش در مراکز تعیین شده آنها را از مادرشان هم جدا میکردند!

خدمت نظام وظیفه نازی:

پسران با رسیدن به سن ۱۸ سالگی مؤظف بودند بی درنگ در نیروهای مسلح یا در بخش کار حکومت رایش که پیش از این با فعالیت در سازمان جوانان هیتلر برای آن آماده شده بودند، ثبت نام کنند. هنگامی که نیروی نظامی آلمان پی در پی متحمل شکست می شد، مطالب تبلیغاتی بیش از پیش همگان را به سرسپردگی تعصب آمیز به ایدئولوژی نازی ها دعوت می کرد.
در پاییز ۱۹۴۴ زمانی که نیروهای متفقین از مرزهای آلمان گذشتند و وارد خاک این کشور شدند، حکومت نازی ها جوانان زیر ۱۶ سال را همراه با سالخوردگان بیش از شصت سال برای دفاع از حکومت رایش به خدمت در واحدهای ضربت مردمی احضار کرد.
پس از تسلیم بی قید و شرط نیروهای مسلح آلمان در ماه مه ۱۹۴۵ نیز برخی از پسران آلمانی در گروه های چریکی معروف به گرگ آدمان همچنان به جنگ ادامه دادند. سال بعد، مقامات متفقین در مناطق اشغالی مقرر کردند که جوانان آلمانی در خصوص نازی زدایی و همچنین دموکراسی تعلیم ببینند. این کار با هدف مقابله با پیامدهای تبلیغات دوازده ساله نازی ها برنامه ریزی شده بود.
مثال دیگر ایدئولوژی اسلام در قالب وهابیت القاعده و داعش و سایر فرقه‌هایی که محصول نهایی آنها پرورش تروریست‌هایی با نام جهادگر در راه خدا می‌باشد در اعصار مختلف می‌توانیم بپردازیم و همچنین امپراتوری شیعی جمهوری اسلامی که به پرورش گروه‌های نیابتیِ پیکارجو در کشورهای مختلف خاورمیانه علیه پیروان دین یهود و کشور مستقل اسرائیل محلی از اعراب نداشته می‌توان سخن گفت اما به اختصار چند نمونه اخیر و به ویژه در خاورمیانه و کشورهای اسلامی را بیان می‌کنیم
فرقه گرایی و جایگاه مدارس مذهبی در پاکستان:
پاکستان یکی از مهمترین کشورهایی است که نیروهای اسلام‌گرا در آن پرورش می‌یابند.
در برخی از این مدارس افراطی‌ اغلب به دانش آموزان آموزش داده می شود که تروریسم در پشت نقاب جهاد وظیفه دینی آنان به شمار می‌آید.
گفته می‌شود که از کل مدارس مذهبی در پاکستان هشت هزار مدرسه زیر نظر سازمان‌های طرفدار تفکر “دیوبندی”، ۱۸۰۰ مدرسه زیر نظر سازمان‌های “بریلوی”، چهرصد مدرسه زیر نظر سازمان‌های اهل حدیث، ۳۸۲ مدرسه زیر نظر سازمان های شیعی و ۱۲۰۰ مدرسه زیر نظر جماعت اسلامی پاکستان فعالیت می‌کنند.
نخست وزیر پاکستان نیز چندی پیش به طور رسمی از وجود بیش از ۵۰۰۰ مدرسه دینی در این کشور خبر داد و گفت حدود ۲۶۰۰ طلبه خارجی و هفتاد هزار طلبه پاکستانی در این مدارس مشغول به تحصیل هستند. مدارس مذهبی سنتی تندرو که در پاکستان نفوذ زیادی دارند با حمایت عربستان در دهه ۱۹۸۰ برای مقابله با نفوذ ایران بر شیعیان پاکستان وارد صحنه شدند. یکی از عوامل اساسی در رشد این مدارس، قدرت یابی ژنرال “ضیاء الحق” رئیس جمهور سابق پاکستان است.
او نسبت به وهابیت علاقه نشان می‌داد و همین ویژگی باعث شد تا پول زیادی از عربستان سعودی برای تأسیس مدارس مذهبی جهت ترویج ایدئولوژی دیوبندی ـ وهابی دریافت کند.

مثال دیگر  تلاش برای بومی سازی فرهنگ انتحاری و ناامنی در افغانستان:
اگرچه عملیات و عاملان انتحاری زمانی با فرهنگ و قاموس افغانستان بیگانه بود اما گزارش‌های رسیده از شمال افغانستان نیز زنگ خطری را به صدا در آورده که گویا دشمنان این مرز و بوم تلاش دارند تا این عمل را در این کشور بومی کنند.

به تازگی خبرهایی از شمال افغانستان می‌رسد که گویا دشمنان این مرز و بوم قصد دارند تا این عمل مذموم را در این کشور عملی هنجار جلوه دهند.مدارس سنتی از جمله مکان‌هایی هستند که امکان جذب عوامل این حملات را فراهم می‌سازند.
مدت‏هاست که مدارس دینی خانگی در ولایت “قندوز” افغانستان فعالیت خود را آغاز کرده‌اند و بیشتر دختران این منطقه برای فرا گرفتن مسائل اسلامی و دینی در آنها ثبت‌نام می‌کنند.شماری از دختران ولایت قندوز که در مدارس خانگی مشغول فراگیری آموزش‏های دینی هستند، از تشویق به انجام حملات انتحاری توسط مدرسان این مدارس سخن می‌گویند.
در همین حال، برخی از آنان آمادگی خود را برای انجام چنین حملاتی اعلام کرده‌اند.
تحلیل کارشناسان بر این است که پس از سقوط طالبان با حمله آمریکاییها و افزایش ناامنی‎ در ولایت‌های جنوبی این کشور، تلاش‎ها برای ناامن کردن شمال افغانستان افزایش یافت.
افراط‌گرایی در شبه‌قاره که به طور عمده از مدارس دینی نشأت می‌گیرد اکنون به یک مشکل جهانی تبدیل شده و پاکستان در جنوب شرق آسیا یگانه کشوری است که شمار مدارس دینی آن از لحاظ کمی و کیفی رقم درشتی را به خود اختصاص داده است.
به گفته طلاب دینی آزاد شده، مربیان این مدرسه دانش‌آموزان را با زنجیرهای آهنین می‌بستند و سپس مبادرت به آموزش علوم دینی به آنان می‌کردند.
کاری که نه فقط برخلاف حقوق انسانی است بلکه از نظر شرعی و اخلاقی و قانونی نیز ممنوع می‌باشد.
این طلاب عنوان کردند که مربیان در حاشیه آموزش علوم دینی، حملات انتحاری را نیز به آنان آموزش داده و برای تشویق و برانگیختن احساسات آنان مبادرت به پخش فیلم‌های مربوط به این نوع حملات می‌کردند.
یکی از این طلبه ها به تلویزیون “جیو” پاکستان گفت:از ما در این جا مجاهد و طالب می ساختند. آنها می گفتند شما باید این جا آموزش ببینید، بعداً ما شما را به جنگ می فرستیم.
در شرایطی که مربیان این مدرسه طلاب را برای شرکت در جهاد افغانستان آماده می‌کردند، رهبران و فرماندهان طالبان نیز برای بازدید به این مدرسه می‌آمدند.
تأمین نیروی انسانی مورد نیاز القاعده و طالبان
طالبان و القاعده در حال جذب نیروهای جوان بوده و این در حالی است که حرکتی جدی برای جلوگیری از این اقدام انجام نمی‌گیرد.
یکی از مسئولان این مدرسه در گفت‌وگو با خبرنگاران ادعا کرد که تعداد زیادی از این افراد معتاد بوده و برای ترک اعتیاد و آموزش علوم دینی به این مدرسه آورده شده‌اند، اما حضور کودکان شش ساله در زنجیرهای آهنین این ادعا را رد می‌کند.

این رویداد نشان می دهد که بعضی از مدارس دینی و سازمان‌های فرقه‌گرا که دارای عقاید خاصی می باشند نیروی انسانی مورد نیاز طالبان و القاعده را تأمین می‌کنند.این در حالی است که روابط بعضی از مدارس و سازمان‌های مذهبی این کشور با گروه‌های تروریستی طالبان و القاعده کاملاً آشکار بوده و از نگاه دولت مخفی نیست.
جا دارد به اختصاص بودجه های کلان توسط نظام ایدئولوژیک جمهوری اسلامی در ایران جهت توسعه حوزه‌های علمیه در سرار جهان و حتی جذب طلبه از سراسر جهان جهت ترویج ایدئولوژی فقه شیعی اشاره کرد که جامعه المصطفی مشخصترین آن با بیشترین شعبه در کشورهای آفریقایی نیز است.
از های هیتلر تا سلام فرمانده (خامنه‌ای)…
مغزشویی کودکان در حکومت‌های تمامیت خواه و ایدئولوژیک چگونه کار می‌کند؟
خودآموز دیکتاتورها از نسخه برداری هر دیکتاتور از دیکتاتورهای سابق در تاریخ برای هر عصری خبر می‌دهد. به سرودهای های هیتلر در مدارس آلمان از برنامه‌های رایش سوم و حکومت نازی در نظام آموزشی بود که سرتا پای وجود کودکان در مدرسه با نام، تفکرات و اهداف هیتلر آمیخته می‌گشته چندین سال پس از هیتلر و در شرق آسیا و کشور کره شمالی که ایدئولوژی کمونیسم در آنجا حاکم شده بود کودکان در مدرسه به اجبار سرودهای صبحگاهی در وصف و نیایش قاعد اعظم کره شمالی و کیم جون اون را برگزار می‌کنند چندی پیش هم در ایران خامنه‌ای دستور داده است که سرودی را برای کودکان مدرسه‌ای بسازند تا آنها از خانه تا مدرسه این سرود را هر روز زمزمه کنند که سرود معروف به “سلام فرمانده” بود که با اجبار توسط نظام آموزش و پرورش جمهوری اسلامی به خانواده‌ها حفظ و خواندن این سرود به کودکان تلقین شده بود همچنان در مقطعی نوشتن انشا در وصف و قهرمانی‌های قاسم سلیمانی تروریست شماره یک جهان پس از هلاکتش برای همه اجباری شده بود. بدون شک در نظام‌های ایدئولوژیک چرخش قطبنمای ایدئولوژی آنها به هر سمتی که باشد در آن جهت برنامه‌ها و سرمایه‌گذاریها را در زمینه مربوطه و به ویژه نظام آموزشی پیاده خواهند کرد. از دیگر جنبه‌های ورود ایدئولوژی به نظام آموزشی در ایران و حکومت ایدئولوژیک جمهوری اسلامی میتوان به استخدام طلاب در نظام آموزشی اشاره کرد بحث از مروجان تربیت یافته ایدئولوژی فقاهت شیعه در جمهوری اسلامی است که بعنوان تلقین کنندگان این ایدئولوژی دینی در مدرسه‌ها و در مغز کودکان به کار گمارده شده‌اند و هیچگونه بحث شایسته سالارانه و علمی را در استخدام معلمین نمی‌بینیم و حتی اخیراً حضور معلمان مرد در مدارس دخترانه به جز آخوندها ممنوع شده است! اگر تفکیک‌های جنسیتی در مدارس و برگزاری آیینهای اسلامی تکلیف انجام فرائض اسلامی را از اولین مولفه‌های ایدئولوژیک نظام جمهوری اسلامی در آموزش و پرورش ایران بشماریم قطعاً تحت الشعاع قرار دادن تمامی آموزش‌ها و کلیات اصلی سیستم آموزشی مبتنی بر ایدئولوژی اسلامی را اولویت اصلی این نظام ایدئولوژیک باید بدانیم.

در پایان و پس از مثال‌های متعدد در ورود و حاکمیت ایدئولوژیها در نظام‌های آموزشی و تلقین آن به نیروی انسانی در حال پرورش برای جامعه، همانگونه که نفساً حضور ایدئولوژی در جامعه و در اریکه قدرت جامعه را به قهقرا برده و پویایی و نشاط مبتنی بر انسان محوری و خصایص نیک انسانی را تحت الشعاع قرار می‌دهد و جامعه‌ای رو به اضمحلال را نشان می‌دهد نوید است که همانگونه که نظام‌های ایدئولوژیک کمونیستی شوروی و نظام نازیسم در آلمان فروپاشیدند و چنانچه پانزده جمهوری متلاشی شده از شوروی حال اکثراً دارای نظام آموزشی مدرن و غیر ایدئولوژیک هستند، کشور آلمان نیز یک نظام آموزشی مدرن ، غیر ایدئولوژیک و مبتنی بر رشد و تعالی انسانی را به خود می‌بیند فلذا با فروپاشی نظام‌های ایدئولوژیک در کره شمالی در آینده و فروپاشی حامی ایدئولوژی‌های اسلامی در خاورمیانه که به قطع سرمایه‌گذاری جهت پرورش نیروهای نیابتی و ترور در اقصی نقاط خاورمیانه و کشورهای عربی خواهد انجامید، کشور ایران نیز پس از رهایی از نظام ایدئولوژیک جمهوری اسلامی، لاجرم به یک سیستم تربیتی و آموزشی مدرن و علمی دست خواهد یافت. امید است هیچگاه ایدئولوژی ‌ها قدرت را در جامعه قبضه نکنند تا بشریت را مقهور و محصور ایده‌ها و انگاره‌های خود نکرده و تاریخ بشریت قربانیان ایدئولوژی را به خود دیگر ثبت نکند.
از این روی قطعاً جوامع مدرن و در اصل مدرنیته و توسعه بمعنای درست آن میبایستی ابتدا دارای دولت مدرن و محدود و مشروط به حاکمیت قانون آزاد و دموکراتیک و تاکیداً غیر ایدئولوژیک باشد تا نظام تربیتی و آموزشی آن که رکن اصلی را در پرورش نیروی انسانی آزاد و پویایی جامعه دارد بتواند اصیل، آزاد و بر اساس پیشرفتهای علم روز و فقط نگاه به انسان و نیازها انسانی و متغیر آن اداره شود.

نویسنده: مهراد

خروج از نسخه موبایل