انقلاب قانون اساسی در برابر حکمرانی کارتونیِ جمهوری اسلامی

از حکمرانی به عنوان شیوه اعمال قدرت قبضه شده یک حکومت یاد می‌شود.حکومت جمهوری اسلامی فارغ از نوع نظام و ایدئولوژی منتسب به آن حال در این وهله به صورت کارتونی یا کاریکاتوری حکمرانی می‌کند! در واقع در پی آن هستیم که حکومت جمهوری اسلامی را یک حکومت تماماً ورشکسته بنامیم یا اینکه هنوز تعاریف اساسی در سیر اضمحلال تا مرگ، مراحل ماقبل آخر را برای ما ترسیم می‌کند؟برای تحلیل و دستیابی به سوالمان، فازهای سه گانه‌ی حکومت‌های توتالیتر را باید منطبق سازیم یا اینکه نظریه ده مرحله‌ای عمر نظام‌های مدیریتی آیساک آدیزیس یا هر دو را؟! و نهایتاً یک آلترناتیو برای چنین حکومتی که شیوه اعمال سیاست،قوانین و حکمرانی آن کارتونی و مضحک شده چه می‌باشد؟مفهوم و گستردگی انقلاب قانون اساسی در برابر حکمرانی به بحران کشیده شده چیست؟

حکومت جمهوری اسلامی که به چهل و پنجمین سالگرد تاسیس خود نزدیک می‌شود قطعاً شواهد متقنی را از خود در این سیر بحرانوار و پرتلاطم در اختیار محققین قرار می‌دهد که چگونه یک حکومتی که دارای قانون اساسی است اما حاکمیت قانون را عملاً به یغما برده! یک جمهوری است اما از نوع اعتقادی به رنگ ایدئولوژی اسلام شیعی! تمامی ارکان حکومتی و ظواهر یک دموکراسی را حفظ کرده اما قدرت متمرکز به یک ولی فقیه مطلقه و منویات وی همه کلیات و زوایای حکمرانی را در برگرفته که اجتماع، اقتصاد، اعتبار منطقه‌ای و جهانی یک کشور را نیز بی‌اعتماد، فروپاشیده و قعرنشین کرده است؟! هانا آرنت عمر حکومت‌های توتالیتر را به سه دسته شعارها و آرمان‌های زیبا، اصلاحات و سرکوب تقسیم کرده.همچنین نظریه مدیریت ده مرحله‌ای عمر سازمان‌های مدیریتی از تاسیس،کودکی،رشد سریع،بلوغ،تکامل تا اوج قله‌ی عمر یک سیستم و از دوره‌ی اشرافیت تا دوره بیماریهای نوع اول و دوره بیماریهای نوع دوم سیستم تا دوره های اضمحلال و مرگ یک نظام را طی یک منحنی رو به صعود و سپس نزول ترسیم کرده است.به طور ابتکاری یک نظریه سیاسی و یک نظریه مدیریتی را در تلفیق اینکه حکومت جمهوری با شواهد تحولاتی خود در مقاطع مختلف سیاسی و اجتماعی چگونه آسیب‌ها و بزنگاه‌های افولی خود را نمایان ساخته ابزار و مقیاس بررسی و تحلیل خواهیم نمود…
بر اساس نظریه مدیریت آدیزس دوره اول یعنی تاسیس را برای جمهوری اسلامی باید در سال ۵۸ تصویب قانون اساسی بدانیم، دوران کودکی این رژیم تا پایان جنگ عراق محسوب می‌شود و دوران ۸ ساله ریاست‌جمهوری هاشمی رفسنجانی به عنوان رشد سریع یک نظام محسوب می‌شود و در آغاز دوران خاتمی در سال ۷۶ ابتدای دوره بلوغ سیستم است.این بازه‌ی زمانی یعنی از ابتدای دروه‌ی تاسیس تا اواخر دوره‌ی هاشمی رفسنجانی نیز باید فاز اول حکومت‌های توتالیتر تحت عنوان شعارها و آرمان‌های زیبا دانست که فصل مشترک چهار مرحله اول صعودی و اگر دقیق‌تر بگوییم پایان سه مرحله اولِ تاسیس، کودکی و رشد سریع سیستم جمهوری اسلامی یا انطباقاً فاز اول عمر یک حکومت توتالیتر در انباشت انرژی و امیدی است که به فراخور شعارها و آرمان‌های زیبا و موعود یک نظام و در بین اعضای جامعه است!به مانند دوران ابتدایی تاسیس، کودکی و رشد سریع یک شرکت که از مدیر ارشد گرفته تا همه مسئولیت‌های فردی و دست پایین همگی به دنبال رشد سریع و بالندگی هستند و در یک آمیختگی عاری از نظم سازمان همه در پی بالا بردن اهداف و عرض اندام نظام و سیستم خود هستند.اینجاست که سرمایه اجتماعی در حد بالاست و همینطور هیجان برای رسیدن به پایان دوران رشد سریع و آغاز دوره بلوغ یک سیستم مصادف خواهد بود با نقشخواهی نیروها، تحقق وعده‌ها و توزیع حوزه‌های جدید مدیریتی و اجتماعی توسط نیروهای همراه بنیانگذاران سیستم.
دقیقاً در این نقطه‌ی عطف بین بلوغ تا تکامل نظریه مدیریت اودیزس است که منطبق بر پایان فاز اول یک حکومت توتالیتر مبتنی بر شعارها و آرمان‌های زیباست که همراهان سیستم منتظر تحقق شعارها و تقسیم قدرت و نقش‌ها به سمت بلوغ و تکامل هستند و اینجاست که سیستم سیاسی که هنوز توتالیتر بودنش اثبات نشده، نیازمند ورود به فاز دوم یعنی اصلاحات است!اما تغییر فاز اول به فاز اصلاحاتِ توتالیترها و انطباق آن با دوره بلوغ سیستم جمهوری اسلامی را بی‌شک از سال ۷۶ تا ۸۴ و دوره خاتمی باید بدانیم. دوره‌ای که دستخوش تاسیس احزاب جدید، نهادهای نوین نقش‌های خواسته شده از طرف نیروهای جوان بوده اما این دوره‌ی دروغین اصلاحات در واقع در تعارض کامل با بنیانگذاران سیستم به تله‌ای موصوم به تله‌ی بنیانگذار می‌افتد!ورود خاتمی بعنوان چهره شاخص اصلاح طلب و ایجادکننده‌ی تحول در فضای حزبی، رسانه‌ای و آزادی‌های چشم نواز بعد از دوران سنگین و پر تنش از ۵۷ تا درگیری‌های قبل و بعد تصویب قانون اساسی در سال ۵۸ فاجعه اشغال سفارت آمریکا و آغاز تنش‌های اصلی خارجی، آغاز جنگ عراق، اعدام‌های سال ۶۷، پایان

جنگ با عراق، مرگ خمینی، بازنگری قانون اساسی و آغاز حکومت خامنه‌ای در رهبری و ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی بوده که همان دوره رشد سریع را شامل می‌شود.لازم به ذکر است که در این دوران(هاشمی)، رژیم دست به ترورهای بین‌المللی مخالفان در اقصا نقاط دنیا (میکونوس،وین، ترور بختیار و فرخزاد، انفجار آمیا در مرکز یهودیان آرژانتین، کماندوهای آمریکایی‌ها در لبنان) میزند که در سال ۷۶ سه تن از سران رژیم،خامنه‌ای،هاشمی رفسنجانی و فلاحیان وزیر اطلاعات وقت محکومیت بین المللی دریافت می‌کنند!مسائلی از قبیل زیاده روی نیروهای فشار و خودسر اعم از کمیته و لباس شخصی هم دال بر علت بود که رژیم وارد فاز اصلاحات برای بازتوانی و تغییر فضا شود.دوران خاتمی با شور و هیجان اکثریت نیروهای همراه سیستم آغاز شد و تغییرات قابل توجهی در فضای سیاسی صورت گرفت اما یکی از اولین تعارضات با بنیانگذاران را میتوان حوادث تیر ماه سال ۷۸ در واقع موسوم به کوی دانشگاه دانست که نیروهای وابسته به بنیانگذاران دست به تغییر و ایجاد قانون جدید مطبوعات زدند و منجر به تعطیلی روزنامه سلام گردید و تظاهراتی که تا نزدیکی‌های بیت سیاسی خامنه‌ای پیشرفت اما دقیقاً در این بزنگاه نیروهای خود سر و وابسته به بنیانگذار ابتکار عمل را در سرکوب، اخراج و زندانی کردن دانشجویان و نیروهای سیاسی معترض به دست گرفتند.بزنگاه دوم و قائعله مجلس ششم و پایان آن بود که از تحصن نمایندگان مجلس جهت اعتراض بهعدم اجرای قانون اساسی و استعفای دسته جمعی آنها تا رد صلاحیت‌های گسترده توسط شورای نگهبانِ وابسته به بنیانگذاران سیستم بوده که این بزنگاه را باید غلبه‌ی بنیانگذاران و حکمرانان بر نیروهای جوان و با امید از سال ۷۸ با دانشجویان روزنامه‌نگاران و نیروهای سیاسی است که مرحله اول یکدست سازی سیاسی نیز باید قلمداد شود که منجر شده به حذف، مهاجرت و انزوای نیروهای جوان!اینجاست که هرزروی انرژی در سیستم آغاز می‌شود.
در سال ۸۴ و روز دانشجو بود که خاتمی در آخرین سخنرانی به عنوان رئیس جمهور در روز دانشجو واکنش بی‌سابقه نسل ترقی‌خواه به دوره ۸ ساله وی و اضمحلال و دروغی بودن آرمان‌هایی که خاتمی به عنوان همراهِ بنیانگذاران برای تحقق آنان وعده می‌داد و مدعی تحقق آنان بود!بدیهی بود دانشگاهی که دانشجوی ستاره‌دار را در زمان خاتمی به خود دیده دیگر این وعده‌ها را دروغین بیابد و فقط یس بارترین دوران را به آنان یادآور می‌شد.
بزنگاه مهم بینابینی هم در سیستم جمهوری اسلامی و اوآخر دوران خاتمی، افشای فعالیت‌های پنهانی هسته‌ای رژیم و روبرو شدن با یک بحران دیگر در اثنای بحران بلوغ سیستم بوده!واکنش‌های کژدار و مریز سیستم، تعاملات یک بام و دو هوای نیروهای سیاسی مختلف با این بحران، مرحله‌ی بحرانوارِ دیگری را برای سیستم جمهوری اسلامی بسترسازی کرد که مجدداً سیستم در پی تراژدیسازی و پردازش آرمان‌های مجدد تحت عنوان استقلال‌طلبی در برابر استکبار کرد.
سال ۸۴ و زمانی که بزنگاه بعدی تعارض بنیانگذاران سیستم با نیروهای غیر یکدست و مطالبه‌گر را می‌بینیم بی‌شک از نقش بیت بنیانگذار و فرزندش مجتبی خامنه‌ای در به ریاست جمهوری رساندن احمدی نژاد و دو سال قبل‌تر از آن در سال ۸۲ ریاست حداد عادل بر مجلس را که زمینه‌ساز ورود شبه نظامیان پاسدار سیستم در تمامی عرصه‌ها شد را نمی‌توان صرف نظر کرد.
اینجاست که سیستم در مرحله بحران بلوغ قرار گرفته است و از طرفی با هرزروی نیروهای جوان و مطالبه‌گر و نیروهای تا دیروز امیدوار که محکوم به حذف و مهاجرت هستند به نقطه سر به سر انرژی نظام‌های سیاسی وارد می‌شود که دوران احمدی نژاد از ۸۴ تا ۹۲ را دورانی باید دانست که ورود انرژی به سیستم با خروج انرژی‌ها همخوانی ندارد و انباشت انرژی در دوران تاسیس تا ابتدای ورود به بلوغ، به نقطه سر به سر و در پایان دوره احمدی نژاد ورود به مرحله افول انرژی‌ها می‌شود.
یک نکته بینابینی در عطف بزنگاه‌ها در این دوران هم وقایع سال ۸۸ و اعتراضات به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری بود که سیستم عملاً با مردم در کف خیابان زورآزمایی می‌کرد و تعارض علنی بنیانگذار با جمعیت قابل توجه مطالبه‌گران و دستور سرکوب‌ها را میتوان پیشقراول ورود به فاز پایانی توتالیترها یعنی فاز سرکوب دانست. دوران احمدی نژاد را به لحاظ توسعه‌ای و اقتصادی باید بدترین دورانی دانست که بالاترین درآمد نفتی تاریخ را با پایین‌ترین رشد اقتصادی شاهد بودیم اما این دوران قبل از آغاز تحریم نفت از دوره‌های آرمان پردازی مجدد توسط سیستم است که با تاکید بر حق فناوری هسته‌ای و مقاومت در برابر جامعه جهانی و سازمان‌های بین‌المللی قطعنامه‌ها را کاغذ پاره می‌داند تحریم‌ها را فرصت می‌شمارد که دست به دستکاری‌های آماری و دروغ پردازی‌ها و پردازش آرمان‌های جدید می‌زند.

به سال ۹۲ می‌رسیم سالی که هنوز این سیستم به فراخور بحران هسته‌ای نیاز به اظهار به اصلاحطلبی دارد و هیچگاه توانایی حل و فصل این بحران را به دست نیروهای وابسته و طرفدار بنیانگذار نخواهد داد که بعد از پایان ۸ سال ریاست جمهوری نیروهای اصولگرا به صورت سنتی این بار نوبت به ورود اصلاح طلبان است اما بنیانگذار جواد ظریف را قبل از روحانی انتخاب کرده برای خروج از بحران هسته‌ای و اینجاست که یک کاندید اجاره‌ای از درون سیستم را توسط هاشمی و خاتمی به جریان اصلاح طلبی تحمیل می‌کند!با امضای برجام در سال ۹۴ هم امید سازی‌ها و فعال‌سازی انرژی بین نیروهای جوان و باوردار به دولت روحانی، حیات کوتاه ولو امیدوار را به سیستم می‌دهد که مجدداً نیروهای وابسته به بنیانگذار تعارضی دیگر بین بنیانگذاران و نیروهای امیددار را اجرا می‌کند و روح قرارداد برجام علناً نقض می‌شود و نیروهایی که موقتاً به درد رژیم برای عبور از بحران هسته‌ای و بلوغ سیستم می‌خوردند به انزوا می‌روند اما انتخابات سال ۹۶ و یک دو قطبی سازی بین رئیس و روحانی آخرین امیدسازی و حفظ امید را باورمند بود تا بزنگاه دی ماه ۹۶ و آغاز فاز سرکوب حکومتهای توتالیتر

به سیر مراحل عمر سیستم نظریه آدیزس برمی‌گردیم این بزنگاهی است که انعطاف پذیری سیستم پایان یافته و کنترل پذیری خود را از دست داده است و به سمت پیری زودرس می‌رود که این پیری، سیستم را گرفتار رفتارهای کاریکاتوری و نمایش خنده‌دار در صدد برجسته کردن منظورها و اظهارات میکند.
اولین مرحله‌ی آشکار افولی از عمر سیستم مرحله‌ی اشرافیت در سیستم است! زمانی که سیستم در ورطه سقوط به جای اصلاح رفتار، نگرش و تغییر انتظار مواجه است با اشرافی‌گری نیروهای وابسته به بنیانگذار و مالندوزی که موارد مشهود در بروز پدیده آقازاده‌ها و انحصار پیشرفت نجومی دزدسالاران در کشورهای مختلف! اینجاست که مدیران بجای درک بحران به فکر اشرافی‌گری و بالا بردن درجات رفاه هستند و بعد از این مرحله می‌توان به مرحله نمود بیماری‌های واضح یک سیستم یاد کرد که بروز سرطان در یک سیستم و نیاز به جراحی بعد از این مرحله است.
رفتارها و عملکرد کاریکاتوری یا کارتونی سیستم منجر به افشای تعارض غرور و ناتوانی سیستم و همچنین تعارض امکان و آرزو است. جایی که همان شعارهای جوانی سیستم در زمانه اما مصادف با ناتوانی امکانات و موقعیت در زمان است که محکوم به شکست کاریکاتوریست. بی‌شک فوتبال بازی کردن یک پیر با عصا همان پیری که در دوران کودکی توانا و قابل برای همخوانی و کنترل پذیری بود در جوانی هم کنترل پذیر و انعطاف پذیرتر بوده است اما اینک در پیری ناتوان در انعطاف پذیری و داشتن کنترل است،خنده‌دار است. از اصلی‌ترین عوامل پیری زودرس اشاره کردیم به نداشتن انرژی در سیستم که منجر به ناهماهنگی شناختی و آن هم عدم تطابق واقعیت‌های بیرونی و متن جامعه با ذهن سیستم و بنیانگذار است.
یا باید واقعیت‌های بیرونی در جامعه را تغییر داد یا اصلاح ذهنیت کرد و همان تغییر همان آرمان‌ها و آرزوهاست که سیستم پیر به رفتارهای نمایشی، تدافعی و کوتاه مدت پناه خواهد برد.عدم انطباق اهداف و روش‌ها، عدم انطباق امکانات و آرزوها منجر به توقف عقلانیت و خردِ سیستمی است که اینجا سیستم به سمت هوش غریزی به جای عقلانیت گسیل خواهد کرد. اما قطعاً در جامعه شناسی، سیاست فرهنگ، اقتصاد و آموزش و پرورش میبایستی از عقلانیت استفاده کرد! اما در هوش غریزی نگاه خطی است و به درد حل ریاضیات و فلسفه پردازی می‌خورد!
سیستم پیر اینجاست که با توسل به هوش غریزی و نگاه خطی تولید قوانین بر اساس ناهماهنگی شناختی، تدافعی و کوتاه مدت می‌کند!مسائلی همچون ارز، فرزندآوری، حجاب، برنامه هفتم توسعه،مهار تورم و غیره همچنین مقابله بین نسلی توسط حکومت از احمقانه‌ترین برخوردهاست که در واقع همیشه نسل پیشین در برابر نسل امروز خواهد باخت و نباید حکومت وارد چنین بدیهیات مختص زمان شود! از اینروست که حکومت هر روز ضعیف‌تر و نسلِ روز قوی‌تر خواهد شد و آگاه‌تر.
نکته دیگر برخوردهای پادگانی در جامعه است که همیشه نتیجه عکس داده است!چشم انداز توسعه که موعد آن ۱۴۰۴ است به جایی نرسیده و آنرا با برنامه هفتم توسعه که حدیث آرزومندی بنیانگذار است پر می‌کند!چگونه است سیستمی که چهل سال متوسط رشد اقتصادی آن یک درصد و کمتر نیز بوده اینک تامین سرمایه سالانه ۲۴۰ میلیارد دلار برای رشد اقتصادی ۸ درصد برنامه‌ریزی می‌کند؟!و این مصداق غرور و ناتوانی و امکان و آرزوی حاکمان است.
بدیهیست که حکومت باید خود را در برابر مطالبات طبیعی و مربوط به زمانِ جامعه باید اصلاح کند که در غیر این صورت تبعات تعارض و مقابله با جامعه غیر قابل پیش‌بینی است.قرمز بودن ۱۸۷ شاخص توسعه‌ای از ۳۷۳ شاخص توسعه نشان از غیر واقع بودن ادعاها و برنامه‌ریزی‌ها و تصویب قانون برای چشم اندازهای توسعه‌ای است.

دروغ گفتن در مسائل کلیدیِ ملی مثل سقوط هواپیمای اوکراینی و افشای آن بعد سه روز بهمراه پذیرش آن و خلاصه ناتوانی عمل به بدیهیات، رفتار و اظهارات حکمرانی تبدیل به کارتون و کمدی می‌شود! اظهاراتی همچون خوردن دو وعده غذا به مانند چینی‌ها،آمادگی اعزام نمایندگان مجلس و ۱۰ میلیون ایرانی به غزه، آمادگی مقاومت در شعب ابیطالب و… تا پایان تتمه انرژی سیستم بسوی اضمحلال و مرگ رژیم ادامه دارد.
ازسرگیری گشت‌های ارشاد در دولت رئیسی بود که سیستم جمهوری اسلامی پیری زودرس و ناتوانی خود در عمل به بدیهیات را در کف جامعه و برخورد بین نسلی دید و آن آخرین مورد، انقلاب مهسا بود که حاکمیت در تعارض با حجاب و فرهنگ جامعه واکنش گسترده مردم را به خود دید که باز هم بر اساس پایین رفتن کنترل پذیری سیستم و عدم انعطاف پذیری، برخوردهای متفاوت و تدافعی و کوتاه مدت به خود می‌گیرد…از جمله ایجاد ستاد حجاب و عفاف، طرح قانون حجاب و عفاف در مجلس تیین جریمه بدحجابی و از این دست واکنش‌ها مبتنی بر عدم توسل بر عقلانیت در سیستم و درک جامعه است که حاکمیت به هوش غریزی و نگاه خطی در مسائل روی می‌آورد آن هم در مسئله‌ای که در هر خانه ایرانی حداقل یک سرباز مخالف با این رویه آزادی پوشش و تحمیل فرهنگی دارد!دقیقاً اینجاست که فاز سرکوب حکومت توتالیتر به درستی و دقیقاً از ۹۶ تا ۹۸ و وقایع اخیرِ تعارضی با مردم در کف جامعه احساس می‌شود و مجدداً شاهد تلاقی این نگاه خطی سیستم با تعارض مطالبات مردم و اقتضای نسلی خواهیم بود که دستخوش اعتراضات جدیدتر در بزنگاه دیگر خواهد بود جاییست که هوش غریزی یک سیستم در قامت و به مانند یک حیوان در پی راندن غریزه خود و حفظ حیات است و دقیقاً در این بزنگاه تعارضی، عقلانیت در کار نیست و سیستم با پایین‌ترین انرژی خود روبروست چرا که نخبگان همراه او نیستند و نیروهای هم رای و یکدست با خودش هیچگاه هشدار دهنده نیستند و مقلد او هستند و پیوندهای عقلانی وجود ندارد!
اینجا است که جمع‌بندی این مراحل ده گانه از تاسیس تا سیر افول و اضمحلال و نهایتاً مرگ یک سیستم و انطباق هر سه فاز از عمر توتالیترها، باورپذیری و یقین به رو به سقوط بودن چنین سیستمی بر اساس تحلیل‌ها و شواهد متقن و منطبق بر مبانی علمی و عقلانی را کاملاً آسان میسازد.
در بخش پایانی از یک آلترناتیو برای چنین سیستمی که در پایان مرحله بیماری نوع اول و ورود به مرحله نیاز به جراحی‌ها در سیستم قبل از اضمحلال باید سخن گفت که آیا چنین سیستم پیر و عصبی و ناتوان به عقلانیت دست خواهد زد و آیا تن به تغییرات اساسی برای افق سازی و ایجاد امید و احیای خود را خواهد پذیرفت؟! پاسخ یک محال همسنگ با یک 《نه》 بزرگ است چراکه یک انقلاب اساسی مبتنی بر یک قانون اساسی آزاد و دموکراتیک در تقابل با آن قانون اساسی ایدئولوژیک و فرد محوری که کشور و سیستم جمهوری اسلامی را از تاسیس به این ورطه رسانیده نیاز است و مبانی یک حکومت معقول که حکمرانی خوب داشته باشد از مبنا با یک قانون اساسی درست و آزاد و اصولی‌ترین سند حقوقی باید تاسیس شود.
همانطور که این حکومت ایدئولوژیک با یک قانون اساسی غیر آزاد و دیکتاتوری تاسیس و متولد شد و به حکمرانی کارتونی کاریکاتوری و مضحک رسید یک حکومت آزاد و دموکراتیک باید با یک قانون اساسی آزاد و عقلانی تاسیس شود.
اینجاست که اصلاح و درمان پاسخگو نیست و جراحیهای خونبار، سیستم جمهوری اسلامی را بدون اسلام و فقه و ایدئولوژی خواهد کرد!لذا کار از کار‌ِ رژیم گذشته و تحمیل یک انقلاب دموکراتیک متناسب با اقتضای حقوق اساسی برای زمانه و نسل نو به آینده ایران اجتناب ناپذیر است.
۲۷۰۲/۹/۴

نویسنده: مهراد

خروج از نسخه موبایل