برای شناخت بهتر عباس میلانی که در سالهای اخیر با عنوان تاریخ نگاری منصف و اخیرا نگارنده قانون اساسی توسط رسانههای فارسی زبان، تبلیغ شده است از دوران دانشجویی وی در آمریکا شروع میکنیم، دورانی که در آن، میلانی ارتباط نزدیکی با حزب «بلک پنترز (پلنگان سیاه)» برقرار میکند.
میلانی به محض ورود به دانشگاه،جذب بلک پنترز شده و تا جایی پیش میرود که حتی با یکی از فعالین این تشکل کمونیستی رابطه عاشقانه برقرار میکند.
وی پس از چندین سال فعالیت ضدآمریکایی در خاک آمریکا و با پایان تحصیل، در قامت یک کمونیست دو آتشه به ایران بازگشته و ضمن شروع کار به عنوان استاد دانشگاه جهت خوراندن اندیشههای مهلک چپگرایانه خود به ذهن دانشجویان، به همکاری با مائویستها در مبارزه علیه حکومت پهلوی میپردازد.
دشمنی میلانی با حکومت پهلوی تا جایی پیش میرود که به عضویت تیمهای تروریستی درآمده در جلسات آنان شرکت میکند، اقدامی که نهایتا به شناسایی وی و جمعی از دوستانش توسط ساواک و دستگیری آنان و صدور احکام زندان و اعدام منجر میگردد.
جالب آنکه میلانی در بازگویی خاطرات خود با تحمیق مخاطب مدعی است که در حال جدایی از این گروه بوده! گویی که جدایی از یک گروه سیاسی طلاق گرفتن یا دوره ترک اعتیاد است که مسئلهای زمانبر باشد، این ادعا انسان را بیاد خلافکارانی میاندازد که میگویند بار آخرشان بود و تصمیم داشتند بگذارند کنار که دستگیر شدند.
همچنین در تحمیق مخاطبی دیگر، تمام اقدامات رادیکال و اندیشههای مهلک خود را به جوانی و عصیان علیه خانواده تعبیر میکند، با این توجیه مضحک میلانی تمام مردم دنیا در سنین جوانی باید به عضویت در گروههای تروریستی چپگرا درآمده علیه حکومتشان فعالیت کنند.
اما میلانی مشکل چندانی پس از دستگیری نداشت داییهایش وزیر و سناتور بودند و دارای نفوذ فراوان در دربار، تماسها برقرار میگردد ملکه که خود نیز شیفته جریانات چپگراست وساطت میکند، ثابتی زنگ میزند و فضای بازجویی برای میلانی از تهدید به شکنجه به پذیرایی با قهوه و شکلات تغییر مییابد.
ثابتی آنچنان برای کمک به میلانی و ماست مالی کردن پرونده وی تحت فشار بوده که حتی به تلفن بسنده نکرده و همان شب اول دستگیری میلانی، شخصا به دیدارش میرود، تلفن و در پی آن حضور ثابتی کاملا اخبار پادرمیانی ملکه و خانواده میلانی را تایید میکند، موضوعی که همیشه از سوی وی تکذیب گردیده است.
هر عقل سلیمی میتواند پی ببرد که اگر درخواست خانواده شادمان (داییهای میلانی) و وساطت ملکه نبود ثابتی بعنوان رئیس ساواک برلی یک متهم امنیتی پشیزی هم ارزش قائل نمیشد چه رسد به تلفن زدن برای نجاتش و متعاقب آن دیدار حضوری!
میلانی در رد اخبار و شایعات پیرامون همکاری با ساواک و لو دادن دوستان خود مدعی است که هرگز چنین همکاری وجود نداشته و هیچ یک از دوستانش بخاطر وی دستگیر نشدند، ادعایی که ما را بیاد ایرج مصداقی در ارتباط با ج.ا و جمله معروفی که به طنز سیاسی بدل شده میاندازد مبنی بر اینکه هر کس همکاری نمیکرد اعدام میشد و من همکاری نکردم.
تنها در یک صورت میتوان احتمال صحت اخبار مربوط به همکاری میلانی با ساواک را کم دانست که آنهم باز نفوذ دربار و خانواده میلانی در پرونده است وگرنه محال است ساواک یک مجرم متهم به تلاش برای اقدامات تروریستی را به این سرعت آزاد کند آنهم بدون هیچ قول همکاری یا امتیاز مثبت برای این نهاد
جدا از تروریستهای مائوئیست میلانی دوستان معلومالحال دیگری هم داشته منجمله هوشنگ گلشیری از دیگر چپگرایان مخالف رژیم پهلوی، فردیکه امروز نیز فرزندنش غزل در لوموند فرانسه روی جنایات رژیم ماله میکشد که شرمآورترین آن اعلام آمار فقط دو کشته در آبان خونین بود که یکی از آنها را نیز نیروی نظامی رژیم معرفی کرد.
پس از کودتای ۵۷ میلانی به مدت شش سال در دانشگاههای رژیم تدریس کرده اما گویی آشی که برای ملت پخته به دهان خودش خوش نمیآید پس همسر را طلاق داده رهسپار آمریکا میگردد منتها اینبار در لباسی دیگر به خیانت خود به ایران و ایرانی ادامه میدهد.
فراموش نکنید که رژیم تمامی اساتیدی که از جانب آنها برای خود خطری احساس میکرد در انقلاب فرهنگی تصفیه نمود ولی همانطور که دیدید این پاکسازی شامل حال میلانی نمیگردد و البته در ادامه به خدمات وی به رژیم در خارج از ایران نیز خواهیم پرداخت تا داستان وی واضحتر گردد.
انقلابی تندرویی که به هر قیمتی دنبال ساقط کردن حکومت پهلوی بود پس از خروج از کشور مخالف براندازی شده نسخه تغییرات فرهنگی و اصلاح از دورن میپیچد، با نایاک ارتباط برقرار میکند، رسانههای معلوم الحال جمیعا در اختیارش قرار میگیرند و شروع میکند به تزریق تفکر اصلاحطلبی به ذهن مخاطب
از سوی دیگر به حمایت از برجام پرداخته و در آمریکا و کانادا سخنرانی و جلسات متعددی را برای رسیدن پول نفت به جیب ملایان، برگزار مینماید و از طریق رساندن صدای خود به دانشجویان، رسانهها و سیاستمداران غربی نهایت تلاش خود را برای قانع کردن نهایی شدن این سند ننگین بکار میگیرد.
البته وی گهگاه نیز حرفهای خوبی نیز میزند همانند فردی که دیگران را با تعریف از جهنم، درون آن انداخته و اکنون نشسته در بهشت برای به جهنم افتادگان از بدیهای جهنم سخن میراند.
این فرد چپگرا با کارنامه سیاه و نکبت بارش، سالهاست مدعی تاریخنگاری نیز شده منجمله نگارش کتاب نگاهی به شاه که ملغمهای است از اسناد و نقل قولهای درست و غلط و تراوشات ذهن بیمارش، کتابی که با کمک رسانههای فارسی زبان تبلیغ حداکثری برای آن انجام و حتی در داخل کشور چاپ و به فروش رسید!
و نکته تاسف بار اینکه برخی نیز بدون شناخت میلانی و آگاهی از سابقه و روابطش و یا با شناخت اما بر حسب منافع سیاسی و جهت پنهان کردن حقایق تاریخی که به مذاقشان خوش نمیآید، وی را ستوده و از کتاب این مائوئیست حامی رژیم که سری نیز در باند چپگرایان دربار داشته و زندگیش را به آنها مدیون است، به عنوان مرجع یاد میکنند.
اما نقش این روزهای میلانی به تحریف تاریخ و سخنرانی در جهت منافع رژیم محدود نمیگردد، وی همچنین مثلث خیانتی را با اکبر گنجی یا همان اکبر پونز انقلابی و آخوند سابق مهدی خلجی تشکیل داده و در کنار یکدیگر و دور از چشم همگان اینبار انقلاب قانون اساسی مردم ایران را هدف گرفتهاند.
در این راستا مرگ شجریان بهترین فرصت برای میلانی بود تا با آویزان شدن به جنازه وی در بیبیسی معلوم الحال از انتشار پیشنویس قانون اساسی که با نصر و گنجی در حال نگارشش بودهاند خبر دهد و سپس در اینترنشنال سعودی از آن رونمایی کند.
قانون اساسی پر از ایرادی که نه تنها از نظر حقوقی و رعایت اصول اولیه آن مردود به شمار میآید که حتی از نظر نگارش و ادبیات به کار رفته نیز متنی پر از ایراد و پیش پا افتاده محسوب میگردد
شاید بتوان گفت تنها نکته مثبت این نوشتار چسباندن نام شجریان بر روی آن بوده که این نیز از سوی فرزندان و وکیل خانوادگی شجریان رد و هرگونه ارتباط وی با این متن را قویا تکذیب کردند.