یک جوان ایرانی به نام امیرعباس فخرآور بقول خودش چهارسال تمام تحقیق کرده وبا سفر به هرکجا، کتابی فراهم آورده در ده فصل و هفتصد صفحه به اسم ” رفیق آیت الله”. رکنِ محوریِ این کتاب بر این آراسته شده که: شخص سیدعلی خامنه ای سالها پیش از انقلاب از راه انزلی به شوروی سفر کرده و در دانشگاه پاتریس لومومبای موسکو دوره ی جاسوسی دیده و بعدها مستقیماً در تک به تک حادثه ها و ترورهای دوران انقلاب و پس از انقلاب دخالت مستقیم داشته و با کمک روس ها قدم به قدم تا رهبری پیش رفته است. در این کتاب اسنادی فراوان آورده شده تا به قوتِ این ادعای سترگ، استحکام بخشد. نویسنده ی این کتاب با ارائه ی همین اسناد، حادثه هایی چون آتش زدن سینما رکس آبادان و کشتار در میدان ژاله و تسخیر سفارت آمریکا و داخل شدن در جنگ هشت ساله و ترور رقبای حتمیِ خامنه ای چون مطهری وآیت و قدوسی و ربانی املشی و چمران، و ترور بهشتی و رجایی و باهنر و انفجار دفتر حزب جمهوری و انفجار ساختمان ریاست جمهوری و یا ترور ساختگیِ خودش ( که ازآن پس هرگز کسی به خودِ وی مشکوک نشود) و حتی سرطانِ ناگهانی آقای خمینی را آنهم درست در هفته های پایانیِ هشت سال ریاست جمهوری آقای خامنه ای، و همه و همه را با عاملیتِ شخص سیدعلی و همدستی اش با روسها دانسته است.
می گویم: چه ادعا و اسناد این کتاب قطور درست باشد و چه نباشد و چه این که این کتاب با سرمایه ی دستگاه های جاسوسیِ آمریکا و اسراییل در آمده باشد، در این که روسها از رهبریِ جناب خامنه ای کیسه ها پر پول کرده اند و پایِ دشمن سمبلیک و سنتیِ خود آمریکا را با سخنان آتشین و رویه های یکجانبه ی حضرت رهبری از گلیم سرمایه های نقد ایران بدر برده اند، تردیدی نیست. مهم اما این که: ادعای خوفناکِ این کتابِ هفتصد صفحه ای نباید بی پاسخ بماند. پاسخ که می گویم نه به این معناست که بیت رهبری آدم بفرستد لوس آنجلس و امیرعباس فخرآور را ریز ریز کند فی الفور و کمافی السابق. نخیر، بل از آنجا که صفحه به صفحه ی این کتاب، از این پس، در تک تک خانه های ایرانیان در خواهد پیچید، و روان شعوریِ مردمِ منگِ ما را خواهد خراشید، پسندیده این است که بیت رهبری پای در میان نهد و با نشر جوابیه ای قطور تر و دقیق تر و انکار ناپذیرتر آتشِ این فتنه ی فرامرزی را فروکشاند.
بی توجهی به ادعای بزرگ و خطرناکِ این کتاب و تکذیبِ همینجوری اش، نه کارساز خواهد بود و نه این سنگِ افتاده در راهِ بیت رهبری را از جای می جنباند سانتیمتری. با اطمینان می گویم اگر بیت رهبری دیر بجنبد، تأثیر بطئیِ این کتاب درگام نخست: کُرک وپَرِ اطرافیان رهبری و بویژه بسیجیان و نظامیان را فرو خواهد ریخت و در گام دیگر، سالهای پایانیِ عمر رهبر و سرداران بازی خورده اش را در دلشورگی و پریشانی و اقدام و عملی همینجوری فرو خواهد فشرد. پیشنهاد مشفقانه ی من این است که بیت رهبری سریعاً دوستان نویسنده ی خود را فرا بخواند و با ارائه ی اسناد و عکس هایِ بدل، ثابت کند که مثلاً در آن تاریخ، جناب رهبری در دانشگاه تربیت جاسوس پاتریس لومومبای مسکو نبوده بل مثلاً در تربت حیدریه و بیرجند و زابل منبر داشته دهه های محرم و فاطمیه را. آخ که اسم زابل به جانِ قلمم نشست و جان مرا به خنجرآجینِ آلودگی سپرد. راستی از رهبر بپرسیم: چرا باید زابلِ بی نوا، آلوده ترین باشد در میان شهرهای جهان؟ در میان شهرهای جهان. در میان شهرهای جهان. در میان شهرهای جهان. در میان شهرهای جهان. زابل، جهان، آلودگی، دانشگاه پاتریس لومومبا، منبر رفتن در دهه های محرم و فاطمیه. بی خیال شویم؟ هرگز، مگر می شویم!