آپوزیشن ایرانی بیشتر از همه نگران چه چیزی است؟ با فعالان ضد رژیم از سراسر طیف سیاسی صحبت کنید - از سلطنت طلبان که از بازگشت سلطنت پهلوی به ملیگراهای سکولار که برای یک دموکراسی به سبک پارلمان تلاش میکنند - و پاسخی که خواهید گرفت تقریبا یکسان خواهید بود. مخالفان مختلف رژیم ایران بزرگترین مانع برای آزادی ایران را خود ملاها نمیدانند، هرچند ابزار گسترده سرکوب جمهوری اسلامی به طور یقین خسارات سنگینی بر معترضین در داخل کشور داشته است. بلکه مهمترین نگرانی آنها، همان که بزرگترین مانع آنها در جلب طرفدار در را براندازی کامل رژیم آخوندها نیز است، ترس فراگیر از فردای پس از براندازی است. نباید جای تعجبی داشته باشد. در طول تاریخ، مردم در بند اسارت، از ترس از دست دادن چیزهایی که به سختی در شرایط فعلی بدست آوردهاند، در اعتراض به رژیم های سرکوبگرانه مردد بودهاند. همانطور که فیلسوف سیاسی هانا آرنت در روزگار خود توضیح داد، "رادیکال ترین انقلابی روز بعد از انقلاب به یک محافظه کار تبدیل می شود."
بنابراین چندان جای تعجب ندارد که تقریباً همه گروههای اصلی مخالف و فعال ایرانی در تلاشند تا تصویری واضحتر از آینده ترجیحی خود ترسیم کنند. این انگیزه ای است پشت تلاشهای مشهود، متعدد و مشترک ایرانی ها که در صدد نوشتن یک قانون اساسی جدید، حداقل برای دوران گذار از حکومت دینی، هستند. در این بین حساب شده و خردمندانه ترین این تلاشها، متعلق به کنگره ملی ایرانیان می باشد. در اصل در اوایل سال ۲۰۰۳ توسط فعالان دانشجویی (که بسیاری از آنها بعدا به زندانی سیاسی تبدیل شدند) تأسیس شد، یک دهه کامل برای کنگره ملی ایرانیان زمان برد تا به یک سازمان تمام عیار با حدود سه هدف مشخص تبدیل شود: برقراری حکومتی دموکراتیک که شایسته ایرانیان باشد، تدوین یک قانون اساسی معرف یک ایران آزاد و دموکراتیک، و ایرانی آزاد و دموکراتیک همسایه ای خوب و عزتمند در جامعه جهانی. چهره شناخته شده کنگره ملی ایرانیان، زندانی سیاسی سابق چهل و چهار ساله به نام امیر عباس فخرآور است. دیگر بنیانگذار کنگره ملی ارژنگ داوودی است که بیش از هفده سال را در زندانهای رژیم گذرانده است. فخرآور، به عنوان یک فعال دانشجویی و روزنامهنگار، در اوایل دهه ۲۰۰۰ بیش از پنج سال در پشت میله های زندان به سر برد و به دلیل فعالیت ضد رژیم، به دست مقامات ایرانی شکنجه شد. به محض آزادی، فخرآور به تبعید رفت و سرانجام به لطف محافظهکاران حامی و مدافع مانند ریچارد پرل و مایکل لدین، در دوره دوم دولت جورج دبلیو بوش راه خود را به آمریکا باز کرد. این روابط فخرآور را به یک شخصیت سیاسی بحث برانگیز درآورده اند، تبدیل کرده است . وی هنوز هم با بسیاری از محافظهکاران و متفکران سیاسی دوره بوش روابط خوبی دارد و در حال حاضر هم با بیش از چند شخصیت تأثیرگذار نزدیک به دولت ترامپ ارتباط نزدیک دارد. اما وی به عنوان بخشی از تلاش های «نئوکانسرواتیو» برای دامن زدن به تغییر رژیم در ایران، به صورت گستردهای از سوی دیگر فعالین در گوشه و کنار ترد شدهاست، و به طور کلی روابط پرتنشی را با سایر فعالان آپوزیشن ایرانی دارد. با این وجود، فخرآور، چهره همیشه حاضر در بحثهای واشنگتن پیرامون سیاست ایران است، با حضور گسترده در کانالهایی مانند فاکس نیوز و سخنرانی در کنفرانسهای بین المللی و یا حضور در انجمنهای دولتی. در این فرصت ها، او به طور مداوم نکات مهمی را یادآوری کرده است.
یکی از این نکات این است که آپوزیشن ایرانی در حقیقت، با وجود تمام دلنگرانی های فعلی مبنی بر نیاز به رهبر شناخته شده و شخصیسازی فعالیتهای ضد رژیم، به یک رهبری فردی نیازی ندارد. (خود فخرآور هیچ تمایلی به پست سیاسی ندارد). دیدگاه او این است که تنوع نیروهای ضد رژیم که اکنون در برابر آیتاللهها قرار گرفته اند، یک عیب و ایراد نیست بلکه یک ویژگی است - که اگر به درستی از آن استفاده شود، به جای ایجاد چند دستگی جامعه، میتواند باعث ایجاد اتحاد بر سر تعدادی از اصول کلیدی و همهگیر شود. نکته بعدی اینکه دولت بعدی ایران نباید یک مذهب رسمی داشته باشد. فخرآور ادعا میکند که مشکلات سیاسی و اجتماعی فعلی که عراق و افغانستان را تحت الشعاع قرار میدهد ناشی از یک دلیل مشترک است - واقعیت این است که هر دو کشور اسلام را در متون بنیادی خود گنجانیدهاند. برای جلوگیری از سرنوشت مشابه لازم است که سران بعدی ایران از وسوسه ایجاد یک دین ملی و تحمیل یک دین رسمی جلوگیری کنند.
نکته دیگر اینکه قانون اساسی بعدی ایران باید "چند منظوره" باشد، بطور همزمان مناسب برای فراهم کردن چارچوبی برای بازگشت سلطنت یا انتقال به یک جمهوری دموکراتیک باشد. فخرآور اذعان میکند که اکنون افکار عمومی ایران بین این دو گزینه تقسیم شده است (تقریباً به طور مساوی با تخمین وی). بنابراین، برای متعهد نگه داشتن هر دو طرف، مجموعه گسترده ای از اصول و ایدهها ضروریست که میتواند به جای تقسیم جناحهای متفاوت، در جهت اتحاد باشد. این احکام به طور صحیح در پیش نویس قانون اساسی کنگره درج شده است. این قانون اساسی پیشنهادی که در ماه می سال ۲۰۱۷ منتشر شده است، به منظور محوری شدن یک "جنبش قانون اساسی" وسیعتر که متحد کننده انواع مختلف آپوزیشن ایرانی در پشت ایدههایی مانند تفکیک سه رکن حکومتی است (اصل ۲)، نمایندگان منتخب برای هر یک از استانهای ایران (اصل ۳، ماده ۵)؛ یک رئیس قدرتمند برای رکن اجرایی با دوره محدود (اصل ۵) و ضمانت گسترده حقوقی برای حفظ حریم خصوصی، مالکیت و آزادیهای شخصی ایرانیان عادی (اصل ۵، ماده ۷). شباهت ها با سیستم حکومتی آمریکا تصادفی نیست. به گفته فخرآور، پدران بنیانگذار - و به طور خاص توماس جفرسون - الگویی فراهم می کنند که چگونه آپوزیشن ایرانی میتواند پیش بروند: با ایجاد یک اجماع گسترده و غیرحزبی درباره آینده کشور. اما پیش نویس قانون اساسی که توسط کنگره ملی ایرانیان تهیه شده است فقط به عنوان نقطه شروع در نظر گرفته شده است. فخرآور تأکید می کند: «آنچه ایران به آن احتیاج دارد»٫ یک قانون اساسی نیست بلکه «قوانین اساسی بسیاری است». باید چهارچوبهای قانون اساسی به عنوان بخشی از «بازار آزاد ایده ها» ارائه شوند که در آن مردم ایران کسانی باشند که در نهایت مسیر رو به جلو را انتخاب میکنند. به هر حال، «رقابت، قدرتی دارد»، به جای تحمیل نتیجه، گزینه ها را پیشنهاد دادن - مطمئن ترین راه برای ایجاد یک دولت جایگزین است که از حمایت مردم ایران برخوردار باشد.
این مقاله از سلسله مقالاتی است که به بررسی عقاید، ایده ها و ارزش های جناح های مختلف در درون اپوزیسیون ایران و همچنین چالش های پیش روی آنها می پردازد. اولین مقاله که در رابطه با هدف و روش کار ولیعهد پیشین رضا پهلوی بود. دومین، که تشریح جهان بینی مجاهدین خلق است. سومین، که به بررسی فعالیت مسیح علینژاد و جنبش گستردهتر ضد حجاب ایران میپردازد.